پارت ۴۷
#پارت_۴۷
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان
ارسلان :
ارسلان : برو بینیم با
لوس چی؟ حرف مفت زده حالا دو ثانیه ای میخواد آشتی کنه؟ غلط کرده
ممد از پشت متین اومد تو
ممد : حیف رفیقی مث من برا تو
ارسلان : نه که الان خودت توی این رابطه ی دوستی خیلی لطف کردی به من؟
ممد : نکردم، نکردم لعنتی.....
دیانا با جیغی بلند شد
دیانا : خفه شید خفه شید فقد
ارسلان میدونم دوسم داری ولی بیا بهم بزنیم داره حالم از این رابطه ی مزخرف بهم میخوره
اشک از چشمای دیانا سُر خورد روی صورتش
اصنم که همه ی اینا تقصیر من که چی؟
خودم میرم پیش پارسا
به پاش میسوزم میسازم حداقل بهتر از بودن پیش نارفیقایی مث شماست؟
همینجوری شُک بودم
دیانا داش چی میگفت؟ اون و پارسا؟ غیرتم کدوم گوری رفته؟
همچین بلند شدم که دست دیانا و رو بگیرم و جلوشو بگیرم یهو چشمام سیاهی رفت و خوردم به یه چیز تیز
گرمی خون رو میتونستم زیر سرم احساس کنم
و تاریکی مطلق.....
#ناشناخته_ی_من_تا_ابد_بمان
ارسلان :
ارسلان : برو بینیم با
لوس چی؟ حرف مفت زده حالا دو ثانیه ای میخواد آشتی کنه؟ غلط کرده
ممد از پشت متین اومد تو
ممد : حیف رفیقی مث من برا تو
ارسلان : نه که الان خودت توی این رابطه ی دوستی خیلی لطف کردی به من؟
ممد : نکردم، نکردم لعنتی.....
دیانا با جیغی بلند شد
دیانا : خفه شید خفه شید فقد
ارسلان میدونم دوسم داری ولی بیا بهم بزنیم داره حالم از این رابطه ی مزخرف بهم میخوره
اشک از چشمای دیانا سُر خورد روی صورتش
اصنم که همه ی اینا تقصیر من که چی؟
خودم میرم پیش پارسا
به پاش میسوزم میسازم حداقل بهتر از بودن پیش نارفیقایی مث شماست؟
همینجوری شُک بودم
دیانا داش چی میگفت؟ اون و پارسا؟ غیرتم کدوم گوری رفته؟
همچین بلند شدم که دست دیانا و رو بگیرم و جلوشو بگیرم یهو چشمام سیاهی رفت و خوردم به یه چیز تیز
گرمی خون رو میتونستم زیر سرم احساس کنم
و تاریکی مطلق.....
۲۴.۰k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.