خان زاده پارت278
#خان_زاده #پارت278
با پرویی ادامه داد:
_اون قدر ادا و اطوار اومدی ببین دیگه...ارباب هرگز این بچه رو به عنوان نوه ی خودش قبول نمیکنه. منم همین طور!
خونم به جوش اومد و گفتم
_اوهوم نمیکنه. همون طوری که تویی که زنشی و حتی به عنوان کلفت خونشم قبول نداره.اصلا معلوم نیست کجاست!
با خشم به سمتم اومد و غرید
_تو چی داری میگی دختره ی عوضی؟
موهام و از روی شالم توی مشتش گرفت
در حالی که سعی داشتم موهام و از دستش آزاد کنم با تحقیر ادامه دادم
_حرف حق و میزنم. حداقل پسرت منو با زور و تهدید آورده اینجا... اما تو که راه رفتنت بازه سالها چپیدی تو این خونه. در صورتی که همه میدونن ارباب خیلی وقته حتی نگاتم نمیکنه.
موهام و ول کرد و خواست سیلی بزنه توی گوشم که دستش و گرفتم و محکم فشار دادم.
با فکی قفل شده غریدم
_یه درصدم واسم اهمیت نداره که دخترم و نوه ی خودتون ندونید.شما خیرتون به پسرتون نمیرسه چه برسه به نوه تون.
عصبی دستش و کشید و به دخترم نگاه کرد و دیوانه وار گفت
_اما شرم به یه حروم زاده میرسه.
تا بخوام منظورش و بفهمم به سمت مونس دوید و بالش و روی صورتش گذاشت
🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
با پرویی ادامه داد:
_اون قدر ادا و اطوار اومدی ببین دیگه...ارباب هرگز این بچه رو به عنوان نوه ی خودش قبول نمیکنه. منم همین طور!
خونم به جوش اومد و گفتم
_اوهوم نمیکنه. همون طوری که تویی که زنشی و حتی به عنوان کلفت خونشم قبول نداره.اصلا معلوم نیست کجاست!
با خشم به سمتم اومد و غرید
_تو چی داری میگی دختره ی عوضی؟
موهام و از روی شالم توی مشتش گرفت
در حالی که سعی داشتم موهام و از دستش آزاد کنم با تحقیر ادامه دادم
_حرف حق و میزنم. حداقل پسرت منو با زور و تهدید آورده اینجا... اما تو که راه رفتنت بازه سالها چپیدی تو این خونه. در صورتی که همه میدونن ارباب خیلی وقته حتی نگاتم نمیکنه.
موهام و ول کرد و خواست سیلی بزنه توی گوشم که دستش و گرفتم و محکم فشار دادم.
با فکی قفل شده غریدم
_یه درصدم واسم اهمیت نداره که دخترم و نوه ی خودتون ندونید.شما خیرتون به پسرتون نمیرسه چه برسه به نوه تون.
عصبی دستش و کشید و به دخترم نگاه کرد و دیوانه وار گفت
_اما شرم به یه حروم زاده میرسه.
تا بخوام منظورش و بفهمم به سمت مونس دوید و بالش و روی صورتش گذاشت
🍁 🍁 🍁 🍁 🍁
۵۸.۹k
۲۵ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.