چند پارتی
چند پارتی؟!
(نمره)
بهم نگاهی کرد و گفت:
"خانوم ات جناب هوسوک دستور دادن امروز من بیام دنبالتون..بیاید داخل"
با حالتی نگران نگاهش کردم و گفتم:
"از کجا باید بدونم راست میگی؟"
"خب زنگشون بزنید"
با تردید موبایلو دستم گرفتم و شماره ی هوسوکو زدم که بعد از دوتا بوق جوابمو داد..
چرا جوابمو میدی اههه
"جانم پرنسس!"
الان پرنسسم چند ساعت دیگه میشم احمق عوضی
"الو هوسوکی"
"بله؟"
"تو به جیمبو گفتی بیاد دنبالم؟"
"آره من گفتم خب وقتی خودم نیستم اون میاد دنبالت"
"او..اوکی.من دیگه مزاحمت نمیشم بای"
"مزاحم نیستی پرنسس مراحمی "
"خدافظظظ"
خنده ای کرد و بعد از خداحافظی قطع کرد
با ترس رفتم داخل ماشین..ترس از اینکه دوباره بخواد سرم داد بزنه یا هرکار دیگه ای..ا
ون واقعا همه کار ازش بر می اومد
رسیدم داخل خونه اتفاقی که نباید افتاده بود
"لعنتی چرا الان پر*یود شدمم"
(نمره)
بهم نگاهی کرد و گفت:
"خانوم ات جناب هوسوک دستور دادن امروز من بیام دنبالتون..بیاید داخل"
با حالتی نگران نگاهش کردم و گفتم:
"از کجا باید بدونم راست میگی؟"
"خب زنگشون بزنید"
با تردید موبایلو دستم گرفتم و شماره ی هوسوکو زدم که بعد از دوتا بوق جوابمو داد..
چرا جوابمو میدی اههه
"جانم پرنسس!"
الان پرنسسم چند ساعت دیگه میشم احمق عوضی
"الو هوسوکی"
"بله؟"
"تو به جیمبو گفتی بیاد دنبالم؟"
"آره من گفتم خب وقتی خودم نیستم اون میاد دنبالت"
"او..اوکی.من دیگه مزاحمت نمیشم بای"
"مزاحم نیستی پرنسس مراحمی "
"خدافظظظ"
خنده ای کرد و بعد از خداحافظی قطع کرد
با ترس رفتم داخل ماشین..ترس از اینکه دوباره بخواد سرم داد بزنه یا هرکار دیگه ای..ا
ون واقعا همه کار ازش بر می اومد
رسیدم داخل خونه اتفاقی که نباید افتاده بود
"لعنتی چرا الان پر*یود شدمم"
- ۴.۰k
- ۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط