به لبخند زورکی زدم و رفتیم داخل...اکثر کسایی که اونجا بود
به لبخند زورکی زدم و رفتیم داخل...اکثر کسایی که اونجا بودن رو نمیشناختم...
با یه جی روی اخرین صندلی گوشه حیاط نشستیم... نمیخواستم منو ببینه...اونحتی منتظر نموند حرفامو بشنوه...
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که یهو از داخل ویلا اومد بیرون... دستمو اروم روی قلبم گذاشتم...مثل همیشه داشت تند میزد...
طبق معمولخوشتیپ بود... روکرد سمت مهمونا:
+خیلی خوش اومدین...خوشحالم که میبینمتون... احتمالا بدونین مناسبت برگزاری این مهمونی چیه...میخوام سهامدارجدیدکمپانی شرکت وهمچنین دستیارمو بهتون معرفی کنم...
یکم مکث کرد
+ایشون کسی نیست جززززز...خانوم کیم یوناااا...
و یه دختره از بین جمعیت پاشد رفت سمت ته و بغلش کرد.. همه براشون دست میزدن...
+سلام...کیم یونا هستم...امیدوارم بتونیم باهم به پیشرفت کمپانی کمک کنیم...
به دست ته که دور کمر یونا حلقه شده بود خیره شدم...داشت با لبخند به حرفاش گوش میداد...
احساس کردم دارن با چاقو به قلبم میزنن...
ته و یونا دوتا بطری الکل برداشتن وزدن بهم...
+بیاین امشب تا صبح بخوریم
همه براشون پاشدن و دست زدن
ته بطری یونا روازش گرفت و بطری خودشو بهش داد
+دوسدارم از الکل شما بخورم...
یونا هم چشمک زد و گفت:
+باعث افتخاره
احساس میکردم سرم داره گیج میره...
هجین یه جی هم اومدن کنارمون نشستن...
+دختره چرا اینقد لوسه؟
یه جی اروم دمگوشم گفت:
+میدونی ایندختره کیه؟
بدون هیچحرکتی نگاش کردم
+نامزد قبلیه اقای جئون..
سورا باصدای بلند گفت:
+واااققققعاااا؟؟؟
هجین لباشوگاز گرفت
+لطفا یکمممم یواشتر سوراااا
یه جی با حرص گفت:
+ واقعا نمیدونم اقای کیم چرا باید نامزد قبلیه پسر داییشو سهامدار شرکت کنه...دختره رو ببین اخه...
سورا هم با حرص دستی به صورتش کشید
+البته اقای کیم هم بدش نمیادا...
یهو دیدم کوک از وسط جمعیت رد شد و رفت بیرون...
پس کوکم اومده بود...
ته میخواست هم به من هم به کوک ضربه بزنه...
#صدای_تو
#p34
با یه جی روی اخرین صندلی گوشه حیاط نشستیم... نمیخواستم منو ببینه...اونحتی منتظر نموند حرفامو بشنوه...
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود که یهو از داخل ویلا اومد بیرون... دستمو اروم روی قلبم گذاشتم...مثل همیشه داشت تند میزد...
طبق معمولخوشتیپ بود... روکرد سمت مهمونا:
+خیلی خوش اومدین...خوشحالم که میبینمتون... احتمالا بدونین مناسبت برگزاری این مهمونی چیه...میخوام سهامدارجدیدکمپانی شرکت وهمچنین دستیارمو بهتون معرفی کنم...
یکم مکث کرد
+ایشون کسی نیست جززززز...خانوم کیم یوناااا...
و یه دختره از بین جمعیت پاشد رفت سمت ته و بغلش کرد.. همه براشون دست میزدن...
+سلام...کیم یونا هستم...امیدوارم بتونیم باهم به پیشرفت کمپانی کمک کنیم...
به دست ته که دور کمر یونا حلقه شده بود خیره شدم...داشت با لبخند به حرفاش گوش میداد...
احساس کردم دارن با چاقو به قلبم میزنن...
ته و یونا دوتا بطری الکل برداشتن وزدن بهم...
+بیاین امشب تا صبح بخوریم
همه براشون پاشدن و دست زدن
ته بطری یونا روازش گرفت و بطری خودشو بهش داد
+دوسدارم از الکل شما بخورم...
یونا هم چشمک زد و گفت:
+باعث افتخاره
احساس میکردم سرم داره گیج میره...
هجین یه جی هم اومدن کنارمون نشستن...
+دختره چرا اینقد لوسه؟
یه جی اروم دمگوشم گفت:
+میدونی ایندختره کیه؟
بدون هیچحرکتی نگاش کردم
+نامزد قبلیه اقای جئون..
سورا باصدای بلند گفت:
+واااققققعاااا؟؟؟
هجین لباشوگاز گرفت
+لطفا یکمممم یواشتر سوراااا
یه جی با حرص گفت:
+ واقعا نمیدونم اقای کیم چرا باید نامزد قبلیه پسر داییشو سهامدار شرکت کنه...دختره رو ببین اخه...
سورا هم با حرص دستی به صورتش کشید
+البته اقای کیم هم بدش نمیادا...
یهو دیدم کوک از وسط جمعیت رد شد و رفت بیرون...
پس کوکم اومده بود...
ته میخواست هم به من هم به کوک ضربه بزنه...
#صدای_تو
#p34
۶.۱k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.