عشق دست نیافتنی p6
عشق دست نیافتنی p6
چشمام سیاهی رفت .....
ویو تهیونگ:
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم میخاستم زنگش بزنم که بهش بگم یه ماشین براش فرستادم ببرتش دم خونه قبلی خودم که اونجا بمونه ولی هرچی زنگ میزدم هی میگفت مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
کم کم نگرانش شدم و زنگ زدم بادیگاردم که ببینم ازش خبری داره یا ن چون از قبل بهش گفته بودم که تعقیبش کنه
تهیونگ:الو سلام جان(بادیگارد) خوبی
بادیگارد:سلام قربان ممنون
تهیونگ:قرار بود اون دختره کیم ا.ت رو برام تعقیب کنی ،چی شد چرا هرچی زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده
بادیگارد:قربان من همش دنبالش بودم ولی یه دفعه گم شد
تهیونگ:چی داری میگی (با داد)
بادیگارد:ببخشید قربان الان میرم دنبالش ببینم کجاست
تهیونگ:فقط.....فقط یه تار مو ازش کم بشه خون همتون رو میریزم فهمیدین(با داد)
بادیگارد:چ...چشم قربان
ویو ا.ت:
اروم اروم چشمامو باز کردم توی یه اتاق بودم همه جا تاریک بود و در باز شد و یه نوری روشن زد تو چشمم و یه مرد قد بلند و خوش هیکل وارد اتاق شد ،صورتشو نتونستم واضح ببینم
هان سو:اوم ....به به چه جیگری میخام بخورمت(پوزخند شیطانی)
ا.ت:کثافت گمشو
هان سو:اوه اوه جوجه کوچولو چه زبونی داره بزار یکم ادبت کنم شاید ادم شدی
فرصت اینو نداشتم که حرف بزنم که یهو یه طرف صورتم گرم شد و پرت شدم رو زمین
ا.ت:هق....هق....عوضی دور شو ازم
هان سو:اوم ،چه هیکلی به به بخورمش
ا.ت:خفه شووووووو
هان سو :میخای زنگ بزنیم به دوست پسرت ببینیم میاد نجاتت بده یا نه ها؟
ا.ت:من دوست پسر ندارم
هان سو:بزار گوشیتو چک کنم
ا.ت:دست نزن عوضی
گوشیمو برداشت و رمز رو ازم خاست
هان سو:رمز رو بگو
ا.ت:نمیگم
هان سو : بهت گفتم بگو بگو رمز گوشیتو (با عربده )
با پاهاش لگد محکمی زد تو شکمم که از درد پاهامو جمع کردم تو شکمم و که فقط گریه میکرد از درد که دیدم صدای تهیونگ میاد از پشت گوشی
تهیونگ:الووو.الو ا.ت خوبی چرا گوشیتو جواب نمیدی
ا.ت:تهیوووونگ کمکم کن لطفا،اخ دلم (گریه و داد)
هان سو:خفه شو دختره جنده ،الو به به سلام پس اسمت تهیونگ ن
تهیونگ:مرتیکه عوضی چه کار کردی باهاش عوضی
هان سو:بهت ۴۸ ساعت وفت میدم مقدار پولی که میگمو اماده کنی و برام بیاری و بعد این خانم کوچولو رو ببری،منم تا اون موقع یکم باهاش حال میکنم(خنده )
تهیونگ:فقط دستت بخوره بهش من ،من میدونم با تو فهمیدی پولتو برات اماده میکنم دستت بهش نخوره فهمیدی عوضی(با داد)
هان سو:بای بای کیم تهیونگ
ا.ت:عوضی.....
چشمام سیاهی رفت .....
ویو تهیونگ:
بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم میخاستم زنگش بزنم که بهش بگم یه ماشین براش فرستادم ببرتش دم خونه قبلی خودم که اونجا بمونه ولی هرچی زنگ میزدم هی میگفت مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد
کم کم نگرانش شدم و زنگ زدم بادیگاردم که ببینم ازش خبری داره یا ن چون از قبل بهش گفته بودم که تعقیبش کنه
تهیونگ:الو سلام جان(بادیگارد) خوبی
بادیگارد:سلام قربان ممنون
تهیونگ:قرار بود اون دختره کیم ا.ت رو برام تعقیب کنی ،چی شد چرا هرچی زنگ میزنم گوشیشو جواب نمیده
بادیگارد:قربان من همش دنبالش بودم ولی یه دفعه گم شد
تهیونگ:چی داری میگی (با داد)
بادیگارد:ببخشید قربان الان میرم دنبالش ببینم کجاست
تهیونگ:فقط.....فقط یه تار مو ازش کم بشه خون همتون رو میریزم فهمیدین(با داد)
بادیگارد:چ...چشم قربان
ویو ا.ت:
اروم اروم چشمامو باز کردم توی یه اتاق بودم همه جا تاریک بود و در باز شد و یه نوری روشن زد تو چشمم و یه مرد قد بلند و خوش هیکل وارد اتاق شد ،صورتشو نتونستم واضح ببینم
هان سو:اوم ....به به چه جیگری میخام بخورمت(پوزخند شیطانی)
ا.ت:کثافت گمشو
هان سو:اوه اوه جوجه کوچولو چه زبونی داره بزار یکم ادبت کنم شاید ادم شدی
فرصت اینو نداشتم که حرف بزنم که یهو یه طرف صورتم گرم شد و پرت شدم رو زمین
ا.ت:هق....هق....عوضی دور شو ازم
هان سو:اوم ،چه هیکلی به به بخورمش
ا.ت:خفه شووووووو
هان سو :میخای زنگ بزنیم به دوست پسرت ببینیم میاد نجاتت بده یا نه ها؟
ا.ت:من دوست پسر ندارم
هان سو:بزار گوشیتو چک کنم
ا.ت:دست نزن عوضی
گوشیمو برداشت و رمز رو ازم خاست
هان سو:رمز رو بگو
ا.ت:نمیگم
هان سو : بهت گفتم بگو بگو رمز گوشیتو (با عربده )
با پاهاش لگد محکمی زد تو شکمم که از درد پاهامو جمع کردم تو شکمم و که فقط گریه میکرد از درد که دیدم صدای تهیونگ میاد از پشت گوشی
تهیونگ:الووو.الو ا.ت خوبی چرا گوشیتو جواب نمیدی
ا.ت:تهیوووونگ کمکم کن لطفا،اخ دلم (گریه و داد)
هان سو:خفه شو دختره جنده ،الو به به سلام پس اسمت تهیونگ ن
تهیونگ:مرتیکه عوضی چه کار کردی باهاش عوضی
هان سو:بهت ۴۸ ساعت وفت میدم مقدار پولی که میگمو اماده کنی و برام بیاری و بعد این خانم کوچولو رو ببری،منم تا اون موقع یکم باهاش حال میکنم(خنده )
تهیونگ:فقط دستت بخوره بهش من ،من میدونم با تو فهمیدی پولتو برات اماده میکنم دستت بهش نخوره فهمیدی عوضی(با داد)
هان سو:بای بای کیم تهیونگ
ا.ت:عوضی.....
۶۱.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.