عشق دست نیافتنی p7
عشق دست نیافتنی p7
ا. ت: عوضییی گمشو نزدیک من نشو گمشوو
هان سو: هی بلبل زبون الان که زجرت دادم بهت میفهمونم که دیگه بلبل زبونی نکنی
ا.ت: هیچ غلطی نمیتونی بکنی
هان سو :الان بهت میگم
بلندم کرد و تمینجور که به صندلی بسته شده بودم رفتم سمت یه کمد و در کمد رو بز کرد و تا وسایل های توی کمد رو دیدم خشکم زد
ا.ت:ن ...ن لطفا
هان سو:چیه ترسیدی ها
به کمد پر از چاقو و خنجر و....یه خنجر تیز در اورد که از تیزی برق میزد و اومد سمتم و نزدیک گردنم کرد
تهیونگ ویو:
فورا رفتم فرودگاه و با اولین پرواز سوار هواپیما بشم ،هواپیما نشستم و کارامو زود انجام دادم و رفتم سوار هواپیما شدم همش نگران ا.ت بودم اون مرتیکه بلایی سرش بیاره
هواپیما بلند شد از رو زمین و یه چند ساعتی داشتیم تا کره
(۵ساعت بعد)
هواپیما نشست پیاده شدیم و سریع به سمت مکانی رفتم که ا.ت بود از روی خطش ردش رو زده بودم و با تمام سرعت رانندگی میکردم وزنگ زدم رو گوشی ا.ت ولی جواب نمیداد انقد زنگ زدم کع برداشت
تهیونگ:الو،الو ا.ت خوبی کجایی
هان سو:به به سلام اقا منم خوبم
تهیونگ:عوضی چکار کردی باهاش
هان سو:نگران نباش خابه بای یادت نره پول رو اماده کنی
تهیونگ:عوضی بادستای خودم میکشمت(داد)
تلفن رو قطع کرد و رسیدم به مقصد ،نزدیک یه دره بود نا کجا اباد
ا.ت ویو:خنجر رو برداشت و اومد سمت و گذاشت زیر گلوم و محکم کشید گلوم برید وگرمی خون که داشت میچگید از گردنم روی سینم حس میکردم و هیچی نگفتم وبیهوش شدم
تهیونگ ویو:
در رو باز کردم با لگد و رفتم داخلودیدم ا.ت بیهوش و تو خونه غرقه و عصبانی شدم
تهیونگ:عوضی لاشی خودم میکشمت (داد)
اون مرتیکه فرار کرد و سریع ا.ت رو براید استایل بغل کردم و بردم تو ماشین گذاشمتمش و بردمش خونه خودم تا کسی منو نبینه برا ا.ت دردسر بشه
رسیدیم دم خونه و سریع دکمه کنترل رو زدم ودر باز شد و بردمش تو اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و با کلی پارچه جلو زخمش رو گرفتم تا زیادخون ریزی نکنه تا دکتر بیاد
دکتر اومد و زخم روی گردنشو بخیه زد وبست و تا دم در رفتم که دکتر را راهی کنم ،وقتی رفت رفتم بالا پیش ا.ت،خاب بود مثل عروسک منم همونجا کنارش خابیدم.
ویو(ا.ت)، صبح:
چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق دیگم مثل اتلق قبلی تهیونگ فهمیدم که تهیونگ منو اورده اینجا ،
اومدم گردنم رو تکون بدم تیر کشید فهمیدم گردنم بریده بود پس این چسب چیه،
حتما تهیونگ زده ولی اون مگه دکتره؟اه ولش کن
ارون بلند شدم و رفتم سمت در که برم پایین با صدای تهیونگ سر جام وایسادم
تهیونگ:کجا تشریف میبری کیم ا.ت
ا.ت:بباشید بیدارت کردم میخام برم هتل
تهیونگ:جایی نمیری برات خونه اماده کردم برو اونجا
ا.ت:تو چرا اینجوری ،سه روز نیست دیدمت
تهیونگ:عا چیزه ،هیچی ولش اماده شو .....
ا. ت: عوضییی گمشو نزدیک من نشو گمشوو
هان سو: هی بلبل زبون الان که زجرت دادم بهت میفهمونم که دیگه بلبل زبونی نکنی
ا.ت: هیچ غلطی نمیتونی بکنی
هان سو :الان بهت میگم
بلندم کرد و تمینجور که به صندلی بسته شده بودم رفتم سمت یه کمد و در کمد رو بز کرد و تا وسایل های توی کمد رو دیدم خشکم زد
ا.ت:ن ...ن لطفا
هان سو:چیه ترسیدی ها
به کمد پر از چاقو و خنجر و....یه خنجر تیز در اورد که از تیزی برق میزد و اومد سمتم و نزدیک گردنم کرد
تهیونگ ویو:
فورا رفتم فرودگاه و با اولین پرواز سوار هواپیما بشم ،هواپیما نشستم و کارامو زود انجام دادم و رفتم سوار هواپیما شدم همش نگران ا.ت بودم اون مرتیکه بلایی سرش بیاره
هواپیما بلند شد از رو زمین و یه چند ساعتی داشتیم تا کره
(۵ساعت بعد)
هواپیما نشست پیاده شدیم و سریع به سمت مکانی رفتم که ا.ت بود از روی خطش ردش رو زده بودم و با تمام سرعت رانندگی میکردم وزنگ زدم رو گوشی ا.ت ولی جواب نمیداد انقد زنگ زدم کع برداشت
تهیونگ:الو،الو ا.ت خوبی کجایی
هان سو:به به سلام اقا منم خوبم
تهیونگ:عوضی چکار کردی باهاش
هان سو:نگران نباش خابه بای یادت نره پول رو اماده کنی
تهیونگ:عوضی بادستای خودم میکشمت(داد)
تلفن رو قطع کرد و رسیدم به مقصد ،نزدیک یه دره بود نا کجا اباد
ا.ت ویو:خنجر رو برداشت و اومد سمت و گذاشت زیر گلوم و محکم کشید گلوم برید وگرمی خون که داشت میچگید از گردنم روی سینم حس میکردم و هیچی نگفتم وبیهوش شدم
تهیونگ ویو:
در رو باز کردم با لگد و رفتم داخلودیدم ا.ت بیهوش و تو خونه غرقه و عصبانی شدم
تهیونگ:عوضی لاشی خودم میکشمت (داد)
اون مرتیکه فرار کرد و سریع ا.ت رو براید استایل بغل کردم و بردم تو ماشین گذاشمتمش و بردمش خونه خودم تا کسی منو نبینه برا ا.ت دردسر بشه
رسیدیم دم خونه و سریع دکمه کنترل رو زدم ودر باز شد و بردمش تو اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و با کلی پارچه جلو زخمش رو گرفتم تا زیادخون ریزی نکنه تا دکتر بیاد
دکتر اومد و زخم روی گردنشو بخیه زد وبست و تا دم در رفتم که دکتر را راهی کنم ،وقتی رفت رفتم بالا پیش ا.ت،خاب بود مثل عروسک منم همونجا کنارش خابیدم.
ویو(ا.ت)، صبح:
چشمامو باز کردم دیدم توی اتاق دیگم مثل اتلق قبلی تهیونگ فهمیدم که تهیونگ منو اورده اینجا ،
اومدم گردنم رو تکون بدم تیر کشید فهمیدم گردنم بریده بود پس این چسب چیه،
حتما تهیونگ زده ولی اون مگه دکتره؟اه ولش کن
ارون بلند شدم و رفتم سمت در که برم پایین با صدای تهیونگ سر جام وایسادم
تهیونگ:کجا تشریف میبری کیم ا.ت
ا.ت:بباشید بیدارت کردم میخام برم هتل
تهیونگ:جایی نمیری برات خونه اماده کردم برو اونجا
ا.ت:تو چرا اینجوری ،سه روز نیست دیدمت
تهیونگ:عا چیزه ،هیچی ولش اماده شو .....
۵۳.۶k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.