خان زاده پارت76
#خان_زاده #پارت76
به سمتم اومد و زیر بازوم و گرفت و بلندم کرد..
دستای گرمش دور تن برهنه م حلقه شد و گفت
_حتی اگه رقص بلد نیستی باز برقص.تو بغل من برقص.
خندیدم. نمیدونم چرا ازش خجالت نمیکشیدم امشب.
رقص بلد بودم،توی بغلش شروع به رقصیدن کردم! اونم بدون لحظه ای ول کردنم باهام می رقصید و با لبخند نگاهم میکرد.
دستام و دور گردنش حلقه کردم و در حالی که می رقصیدم گفتم
_میدونی تو خیلی اذیتم کردی... تو...
انگشتش و روی لبم گذاشت و پچ زد
_هیششششش حرف نزن.
زیر گلوشو بوسیدم و گفتم
_راستش و بگو... منو بیشتر دوست داری یا زن جدیدتو... خوشگل تره ازم؟ اون از من...
دستش و روی موهام گذاشت و سرم و به سینه ش چسبوند و گفت
_تو خوشگل ترین دختری هستی که تا حالا دیدم.
دلم لرزید....مشت کم جونی به سینه ش زدم و کشدار گفتم
_دروغ میگی... یه عالمه دوست دختر خوشگل داری.
دست زیر چونه م زد و سرمو بلند کرد و گفت
_اونا با کلی عمل هم نمیتونن انقدر دلربا باشن.
دلخور گفتم
_پس چرا پیشم نیستی؟چرا...
سرش و توی گردنم فرو برد و گفت
_الان پیش کیم؟
با خنده سرم و عقب بردم و گفتم
_نکن قلقلکم میاد.
عمدا زبونش و روی گردنم حرکت داد که مثل گربه مچاله شدم و کشدار گفتم
_اهوراااا.
برق گرفته سرش و بلند کرد و بهم زل زد.
دستم و روی صورتش گذاشتم و گفتم
_چرا سرنوشت من و کنار تو گذاشت؟منی که تا حالا توی چشم هیچ مردی نگاه نکردم چرا باید زن مردی بشم که...
باز انگشتش و روی لبم گذاشت و گفت
_قول میدم.
خیره نگاهش کردم که گفت
_قول میدم نذارم دیگه واسه خاطر منه بی وجود اشک بریزی.
با لبخند محوی سرم و روی سینش گذاشتم و گفتم
_خوبه، چون دیگه تحملی برام نمونده.
🍁 🍁 🍁 🍁
به سمتم اومد و زیر بازوم و گرفت و بلندم کرد..
دستای گرمش دور تن برهنه م حلقه شد و گفت
_حتی اگه رقص بلد نیستی باز برقص.تو بغل من برقص.
خندیدم. نمیدونم چرا ازش خجالت نمیکشیدم امشب.
رقص بلد بودم،توی بغلش شروع به رقصیدن کردم! اونم بدون لحظه ای ول کردنم باهام می رقصید و با لبخند نگاهم میکرد.
دستام و دور گردنش حلقه کردم و در حالی که می رقصیدم گفتم
_میدونی تو خیلی اذیتم کردی... تو...
انگشتش و روی لبم گذاشت و پچ زد
_هیششششش حرف نزن.
زیر گلوشو بوسیدم و گفتم
_راستش و بگو... منو بیشتر دوست داری یا زن جدیدتو... خوشگل تره ازم؟ اون از من...
دستش و روی موهام گذاشت و سرم و به سینه ش چسبوند و گفت
_تو خوشگل ترین دختری هستی که تا حالا دیدم.
دلم لرزید....مشت کم جونی به سینه ش زدم و کشدار گفتم
_دروغ میگی... یه عالمه دوست دختر خوشگل داری.
دست زیر چونه م زد و سرمو بلند کرد و گفت
_اونا با کلی عمل هم نمیتونن انقدر دلربا باشن.
دلخور گفتم
_پس چرا پیشم نیستی؟چرا...
سرش و توی گردنم فرو برد و گفت
_الان پیش کیم؟
با خنده سرم و عقب بردم و گفتم
_نکن قلقلکم میاد.
عمدا زبونش و روی گردنم حرکت داد که مثل گربه مچاله شدم و کشدار گفتم
_اهوراااا.
برق گرفته سرش و بلند کرد و بهم زل زد.
دستم و روی صورتش گذاشتم و گفتم
_چرا سرنوشت من و کنار تو گذاشت؟منی که تا حالا توی چشم هیچ مردی نگاه نکردم چرا باید زن مردی بشم که...
باز انگشتش و روی لبم گذاشت و گفت
_قول میدم.
خیره نگاهش کردم که گفت
_قول میدم نذارم دیگه واسه خاطر منه بی وجود اشک بریزی.
با لبخند محوی سرم و روی سینش گذاشتم و گفتم
_خوبه، چون دیگه تحملی برام نمونده.
🍁 🍁 🍁 🍁
۷.۳k
۰۷ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.