اربابجذابمن

#ارباب.جذاب.من.🌸
#part_18
#دیانا
جلوی آینه وایسادم صورتم کمی تغییر کرده بود چون تا حالا بدون آرایش بودم رستا محکم بغلم کرد و گف:وای وای زنداداش چقد خوشگل شدی
بیا این لباس هارو بپوش
رفتم لباس هارو از رو تختش برداشتم یه مانتو عروسکی کرمی رنگ بود با یه شلوار لی مشکی زغالی
با شال ساده مشکی
پوشیدمشون
رستا: عجب نمیدونستم انقد خوشگل میشی با این لباس وگرنه زودتر بهت میدادمشون هرچند ک خودتم خوشگلی
لبخندی به مهربونیش زدم
رستا:خب میگما بیا تا من آرایش میکنم برام لباس انتخاب کن
دیانا:رفتم سمت کمدش باز کردم کلی لباس انواع مانتو شلوار لی که توی شهر فروخته میشد رستا داشت ولی ما هایی که شهر نمیرفتیم فقد مانتو های ساده و تیره می پوشیدیم
ولی من به لطف خالم که شهر زندگی میکرد انواع مانتو ها و شلوار لی ها رو میشناختم
یه شال با حالت های موج دار مشکی براش آوردم با هودی بنفش رنگ و با شلوار لی آبی تیره

#ادامه.دارد
#رمان.واقعیت.ندارد
#لایک.یادتون.نره.🌸
دیدگاه ها (۳)

#ارباب.جذاب.من.🌸#part_19#دیانا لباس هایی که برای رستا گذاشته...

#ارباب.جذاب.من🌸♥️#part_20#دیانا خانم بزرگ و خاله ارباب که از...

#ارباب.جذاب.من.🌸#part_17#دیانا رستا چند تا کردم صورت و رژ کم...

#ارباب.جذاب.من.🌸#part_16#دیانا با رستا رفتیم اتاقش در اتاق ر...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

739 تومان ارسال رایگان بازم یه ست مانتو و شلوار اداری خیلی ...

#بد_بوی#پارت_۳۹ #لنا خسته رو تختم لش میشم تازه از حموم اومدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط