هوسخان

#هوس_خان👑
#پارت188





توی تاریکی کنار تلفن دیدمش تلفن رو که قطع کرد عقب‌گرد کردم و به سمت اتاق برگشتم

روی تخت دراز کشیدم و اون چند ثانیه بعد در اتاق و باز کرده دوباره کنارم خوابید و درست مثل قبل دستمو دور تنش حلقه کرد...

ساعت سه نصف شب مهتاب به کی باید زنگ میزد و باهاش حرف میزد؟

کلافه و عصبی بودم احساس میکردم ریگه بزرگ به کفشهای دختره هست و من نمیتونم ازش سر در بیارم.

تا خود صبح پلک روی هم نذاشتم چیزی که دیده بودم و شنیده بودم به قدری منو درگیر خودش کرده بود که تا وقتی حلش نمی کردم مطمئنا نمی تونستم بخوابم.
آفتاب که بالا زد کم‌کم دوباره سر و صدا توی خونه بپاشد و زندگی جریان پیدا کرد
وقتی مهتاب چشم باز کرد من روی تخت نشسته بودم و سیگار میکشیدم
پیچ و تابی به تنش داد و سرش روی پای من گذاشت و گفت

_ اول صبح به جای صبحانه چرا سیگار میکشی؟
دست رو موهاش کشیدم و گفتم عادت دیگه نمیشه که ترکش کنم
چرا به این زودی بیدار شدی؟

نگاهی به ساعت انداخت و گفت _نمیدونم زیادم زود نیست ساعت هشت و نیم صبح

مثل یه گربه ملوس خودشو بهم می مالید و من فکر می کردم این کاراش واقعاً از روی صداقت و علاقه است یا نه فقط یه نمایش مسخره ؟



🌹🍁
@romankhanzadehh
😻☝️
دیدگاه ها (۲)

#هوس_خان👑#پارت189درگیر بودنم و انگار فهمید که خودش رو بالا ک...

#هوس_خان👑#پارت190فعلاً قصد نداشتم چیزی بهش بگم میخواستم دیشب...

#هوس_خان👑#پارت187اولین روز حضور مون توی این خونه با یه رابطه...

#هوس_خان👑#پارت186اگر بگم خواهرتم با خودمون ببریم اون موقع چی...

درخواستی🖤🩸🩸

نام فیک: عشق مخفیPart: 37ویو ات*رفتم توی اتاقمو درو بستمو پش...

Part ¹²⁸ا.ت ویو:غذا که تموم شد...خودم رو به مبل تکیه دادم..ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط