هوس خان👑
#هوس_خان👑
#پارت186
اگر بگم خواهرتم با خودمون ببریم اون موقع چی؟
اون موقع میای؟
خشک شد ترسش و احساس کردم حتی مردمکه چشماش هم خشکش زده بود
کمی بهم خیره موند و با خنده گفت _چی داری میگی مگه مسخره بازیه
مگه بابام میزاره؟
سیگاری روشن کردم و گفتم اونشو بسپار به من تو بگو خواهرتم بیارم آماده رفتن هستی ؟
اونجابرای خواهرتم بهتره زندگی بهتر تحصیلات بهتر
رنگ از چهره اش پریده بود کاملاً جبهه هم گرفته بود
مصمم شده بودم که اون یه دلیل دیگه برای موندن اینجا داره سکوتش طولانی شد گفتم
دیدی خواهرت برای تو مهم نیست تو دنبال یه چیز دیگه ای و من می خوام اونو بفهمم وقتی بفهمم وقتی ببینم اون دلیل چیه اون موقع است که با تو حسابی کار دارم دستی به موهاش کشید و گفت
_من دوست ندارم وقتی با شوهرم زندگی می کنم خواهرم توی خونه ام باشه میفهمی که چی میگم؟
سیگار و همینجوری روی زمین انداختم و گفتم
ببین دختر خوب من بچه نیستم که نفهمم نیستم هر قدمی که برمی داری ازش باخبرم هر قدمی که جلو میری مثل سایه پشت سرت هستم حتی شده برای فهمیدن این پنهانکاری تو ایران میمونم و مچتو میگیرم اون موقع اس که من و تو کلی با هم کار داریم
فرازی که میبینی همیشه آرومه انقدرها هم که فکر می کنی آروم نیست
میتونم انقدر وحشی بشم که گوشت تن تو با دندونام بردارمو مزه کنم پس بترس از اون روزی که خط قرمزامو رد کنی و من سر از کار تو یکی در بیارم
بیخیال تمام حرفام گفت
_پس اینجا موندگار میشیم پس دیگه حرف رفتن نمیزنی؟
روی تنش خیمه زدم و گفتم
بذار تخم اون توله ای که راجع بهش حرف میزدیم و بکارم بعد در مورد رفتن و موندن حرف میزنم باهات....
#پارت186
اگر بگم خواهرتم با خودمون ببریم اون موقع چی؟
اون موقع میای؟
خشک شد ترسش و احساس کردم حتی مردمکه چشماش هم خشکش زده بود
کمی بهم خیره موند و با خنده گفت _چی داری میگی مگه مسخره بازیه
مگه بابام میزاره؟
سیگاری روشن کردم و گفتم اونشو بسپار به من تو بگو خواهرتم بیارم آماده رفتن هستی ؟
اونجابرای خواهرتم بهتره زندگی بهتر تحصیلات بهتر
رنگ از چهره اش پریده بود کاملاً جبهه هم گرفته بود
مصمم شده بودم که اون یه دلیل دیگه برای موندن اینجا داره سکوتش طولانی شد گفتم
دیدی خواهرت برای تو مهم نیست تو دنبال یه چیز دیگه ای و من می خوام اونو بفهمم وقتی بفهمم وقتی ببینم اون دلیل چیه اون موقع است که با تو حسابی کار دارم دستی به موهاش کشید و گفت
_من دوست ندارم وقتی با شوهرم زندگی می کنم خواهرم توی خونه ام باشه میفهمی که چی میگم؟
سیگار و همینجوری روی زمین انداختم و گفتم
ببین دختر خوب من بچه نیستم که نفهمم نیستم هر قدمی که برمی داری ازش باخبرم هر قدمی که جلو میری مثل سایه پشت سرت هستم حتی شده برای فهمیدن این پنهانکاری تو ایران میمونم و مچتو میگیرم اون موقع اس که من و تو کلی با هم کار داریم
فرازی که میبینی همیشه آرومه انقدرها هم که فکر می کنی آروم نیست
میتونم انقدر وحشی بشم که گوشت تن تو با دندونام بردارمو مزه کنم پس بترس از اون روزی که خط قرمزامو رد کنی و من سر از کار تو یکی در بیارم
بیخیال تمام حرفام گفت
_پس اینجا موندگار میشیم پس دیگه حرف رفتن نمیزنی؟
روی تنش خیمه زدم و گفتم
بذار تخم اون توله ای که راجع بهش حرف میزدیم و بکارم بعد در مورد رفتن و موندن حرف میزنم باهات....
۱۰.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.