تو مطعلق به منی
#تو_مطعلق_به_منی
پارت_3
_هی ات به چی فک میکنی؟
+ه...هیچی
_پس بیا بریم
+کجا؟
_خب اتاق جدیدت بهت نشون بدم دیگه
+باشه کجاست
_باید اول از پله ها بریم بالا بعد بهت نشون بدم عزیزم پس پاشو
+آها باشع آقای"پرید وصط حرفش"
_بگو شوگا یا یونگی آقا و این حرفا نداریم
+باشه
رفتیم از پله ها بالا با دیدن اتاق چشمام برق زد خیلی قشنگ بود چون عموی بی مصرف همش قمار میکرد همش میرفتیم یه خونه کوچیک
_ات خوشت اومد
+آره عالیه مرسی که بهم جا دادی شوگا"ذوق"
_اوم خوشحالم دخترم"نوازش کردن مو"
+دخترم؟
_از الان به من مطعلق به منی"بزار هنو برسه"
+عا؟"تعجب"
_تو مطعلق به منی پس از الان به بعد دخترمی حالا هم بگیر بخواب
+باشه شب بخیر..
ویو شوگا:یکم زیاد روی کردم"آره آره"ولی خب چی کارش کنم مثل چی تو فکرش میرم یعنی الان داره چی کار میکنه"داره می خوابه همیننن" ولش برم باند..
"ویو صبح"
پاشدم لباسای دیروزم رو پوشیدم و آروم رفتم پایین که با یه خانوم میان سال روبه رو شدم که برگشت و نگام کرد و گفت
&دزدی ؟چی هستی بادیگاردااا"داد"
+م....من دزد نیستم شوگا منو میشناسه شوگا من راه داد"گریه و من من"
&دورغ نگو با چه اجازه ای اسم ارباب رو میاری؟
بادیگارد:چه اتفاقی افتاده آجوما
&این دختر اومده دزدی
بادیگارد:اون....
داشتن حرف میزدن که...
#اد_هوپی
پارت_3
_هی ات به چی فک میکنی؟
+ه...هیچی
_پس بیا بریم
+کجا؟
_خب اتاق جدیدت بهت نشون بدم دیگه
+باشه کجاست
_باید اول از پله ها بریم بالا بعد بهت نشون بدم عزیزم پس پاشو
+آها باشع آقای"پرید وصط حرفش"
_بگو شوگا یا یونگی آقا و این حرفا نداریم
+باشه
رفتیم از پله ها بالا با دیدن اتاق چشمام برق زد خیلی قشنگ بود چون عموی بی مصرف همش قمار میکرد همش میرفتیم یه خونه کوچیک
_ات خوشت اومد
+آره عالیه مرسی که بهم جا دادی شوگا"ذوق"
_اوم خوشحالم دخترم"نوازش کردن مو"
+دخترم؟
_از الان به من مطعلق به منی"بزار هنو برسه"
+عا؟"تعجب"
_تو مطعلق به منی پس از الان به بعد دخترمی حالا هم بگیر بخواب
+باشه شب بخیر..
ویو شوگا:یکم زیاد روی کردم"آره آره"ولی خب چی کارش کنم مثل چی تو فکرش میرم یعنی الان داره چی کار میکنه"داره می خوابه همیننن" ولش برم باند..
"ویو صبح"
پاشدم لباسای دیروزم رو پوشیدم و آروم رفتم پایین که با یه خانوم میان سال روبه رو شدم که برگشت و نگام کرد و گفت
&دزدی ؟چی هستی بادیگاردااا"داد"
+م....من دزد نیستم شوگا منو میشناسه شوگا من راه داد"گریه و من من"
&دورغ نگو با چه اجازه ای اسم ارباب رو میاری؟
بادیگارد:چه اتفاقی افتاده آجوما
&این دختر اومده دزدی
بادیگارد:اون....
داشتن حرف میزدن که...
#اد_هوپی
۸۲۱
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.