اتش سرد
اتش سرد
#پارت۹
صبح^
ا.ت ویو
صبح با سردرد بدی بیدار شدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاق یونگی.......هه گرفته خوابیده لنگ ظه.......وایسا بینم ساعت چنده؟اووووووساعت۳ صبحه حق داره بگیر بخواب(از اتاق رفت بیرون)
شوگا ویو
وقتی ا.ت اومد تو اتاق بیوار شوم ولی چشمامو باز نکردم........ودف یعنی چی لنگ ظهر؟ساعت ۳ صبحه.....اها فهمید(دوزتان مغزم گوزیده نمیدونم دارم چی مینویسم🗿)
ا.ت ویو
یک ساعت گذشته و شرم خوب نشده گفتم برم توحیاط یکم راه برم که یه صدایی اومد
یونگی:بیا اینو بخور خوب میشی......بعدم بگیر بخواب اسیمون کردی(خوابالود)
ا.ت:باشه .............بعد از چند دقیقه هنوز سرم درد میکرد ولی خوابم میومد خیلی زیادددددد هینننننننن نکنه این پدسگ قرص خواب اور به من داده؟(پدسگ خودتی و هفت جدو ابادت 🗿)
شوگا ویو
وقتی بیدار شدم دیدم اون قرصه سردردی که میخواستم بهش بدم رو میزه ولی قرص خواب اورم نیست......هیننننننن نکنه اونیکی رو دادم بهششششش؟وااااای
ا.ت ویو
وقتی بیدار شدم حس میکردم ۱۰ سال خوابیدم پاشدم صورتمو بشورم که یونگی اومد تو اتاق
یونگی:عه بیدار شدی؟ببین من اصلا تقصیری .......اییییییی وحشی از کجا دمپایی اوردی ؟تو خونه اصلا دمپایی نداریمممممممم
ا.ت:هه منو دست کم گرفتی؟(یکی دیگه ام زد سلیطه)
یونگی:فقط میدونم خیلی وحشی(رفت بیرون)
ا.ت:هه منو دست کم میگیری؟تازه اولشه یونگی خوان (تو ذهنش)حالا چی میخواستی بگی ؟(داد زد که بشنوه)
یونگی:میخواستم بگم امروز دختر خاله و پسر خالم میان اینجا باهاشون درست
رفتار کن
ا.ت:یه کاسه بریز آش به همین خیال باش
پرش به وقتی که اون دوتا تشریفشون رو اوردن ^
(دختر خاله یونگی:مینا)(پسر خاله یونگی:الکس)
جمع کن برو خونتون بدو بدو🗿
#پارت۹
صبح^
ا.ت ویو
صبح با سردرد بدی بیدار شدم از اتاق اومدم بیرون و رفتم تو اتاق یونگی.......هه گرفته خوابیده لنگ ظه.......وایسا بینم ساعت چنده؟اووووووساعت۳ صبحه حق داره بگیر بخواب(از اتاق رفت بیرون)
شوگا ویو
وقتی ا.ت اومد تو اتاق بیوار شوم ولی چشمامو باز نکردم........ودف یعنی چی لنگ ظهر؟ساعت ۳ صبحه.....اها فهمید(دوزتان مغزم گوزیده نمیدونم دارم چی مینویسم🗿)
ا.ت ویو
یک ساعت گذشته و شرم خوب نشده گفتم برم توحیاط یکم راه برم که یه صدایی اومد
یونگی:بیا اینو بخور خوب میشی......بعدم بگیر بخواب اسیمون کردی(خوابالود)
ا.ت:باشه .............بعد از چند دقیقه هنوز سرم درد میکرد ولی خوابم میومد خیلی زیادددددد هینننننننن نکنه این پدسگ قرص خواب اور به من داده؟(پدسگ خودتی و هفت جدو ابادت 🗿)
شوگا ویو
وقتی بیدار شدم دیدم اون قرصه سردردی که میخواستم بهش بدم رو میزه ولی قرص خواب اورم نیست......هیننننننن نکنه اونیکی رو دادم بهششششش؟وااااای
ا.ت ویو
وقتی بیدار شدم حس میکردم ۱۰ سال خوابیدم پاشدم صورتمو بشورم که یونگی اومد تو اتاق
یونگی:عه بیدار شدی؟ببین من اصلا تقصیری .......اییییییی وحشی از کجا دمپایی اوردی ؟تو خونه اصلا دمپایی نداریمممممممم
ا.ت:هه منو دست کم گرفتی؟(یکی دیگه ام زد سلیطه)
یونگی:فقط میدونم خیلی وحشی(رفت بیرون)
ا.ت:هه منو دست کم میگیری؟تازه اولشه یونگی خوان (تو ذهنش)حالا چی میخواستی بگی ؟(داد زد که بشنوه)
یونگی:میخواستم بگم امروز دختر خاله و پسر خالم میان اینجا باهاشون درست
رفتار کن
ا.ت:یه کاسه بریز آش به همین خیال باش
پرش به وقتی که اون دوتا تشریفشون رو اوردن ^
(دختر خاله یونگی:مینا)(پسر خاله یونگی:الکس)
جمع کن برو خونتون بدو بدو🗿
۴.۱k
۰۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.