ادامه پارت

ادامه پارت
سوار ماشین شدم. و رفتم. وقتی رسیدم خوخه. نگاه ساعت کردم ۱۱.۰۰بود یعنی الان لینا رسیده خونه وای خدای من نگرانش شده بودم زنگ میزدم جواب نمیداد. یعنی چ اتفاقی افتاده براش افتاده بعد ک زدم جواب داد
آقای جانگ: چرا جواب ندادید خانم
لینا: داشتم سوار اتوبوس میشودم و متوجه نشودم ک زنگ زدید
اقای جانگ: اها خوبه خوب مت رسیدم خوا
لینا: خوبه یادتون نره ک کیسه خوراکی رو ب رانیا بدید
اقای جانگ: چشم یادم نمیرع ولی شما رسید خبر کتید
لینا: چشم چشم یکم دیگه میرسم باید قطع کنم
اقای جانگ: باشه
وقتی ک خانم لینا قطع کرد رفتم داخل رانیا بغل کردم. کیسه خوراکی ها رو بهش دادم و بردمش سمت رخت خواب. ک بخوابه
ویو لینا
وقتی اقای جانگ رفت چون. میدونستم این ساعت اتوبوس نیس شروع کردم پیادع رفتن حدود دم دم های ساعت .۰۰،۰۰ رسیدم خونه اروم درو باز کردم پدرم خواب بود همینطور ک داشتم میرفتم بالا اروم......
دیدگاه ها (۰)

نوز زندگی پارت 3ویو لینا داشتم میرفتم بالا. ک یهو یکی از پش...

ادامههیونجین: هوفففف الان میرم به بابا بگم بعد تو و بابا ...

ادامهممکنه الان ماشین رنگش پریده باشه و ی عالمه خسارت و ضرر...

پارت ۲ویو اقای جانگ داشتم رانندگی میکردم ک یهو ماشینی با ...

بیب من برمیگردمپارت: 50( تهیونگ ) داخل گوشیم بودم و میخواستم...

#بد_بوی#پارت_۲۶#الینا تازه گوشی رو از رو جیمسون قطع کردم که ...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط