پارت۱۹ دلبربلا
#پارت۱۹ #دلبربلا
مطمئن بودم داره رمان میخونه
هر وقت تنها میشه رو میاره به رمانای ترسناک همه خوصوصیاتای اخلاقیشو دیشب جار کشید
درو آروم باز کردم پشتش به ما بود و روی تخت نشسته بود
یواش یواش نزدیکش شدیم پلاستیک مشکی رنگ دستمو که مخصوص زباله بودو کشیدم رو سرش
شروع کرد به جیغ کشیدن
نشستم روش و پهلوهاشو قلقلک دادم
دنیا و سونیا هم داشتن کف پاهاشو با پر قلقلک میدادن
خودمونم خندمون گرفته بود
ثنا بریده بریده التماس میکرد ولش کنیم
بالاخره خودمونم خسته شدیم و ولش کردیم
شب با هزار زور و زحمت خوابوندمشون
........
یکی داشت تکونم میداد
با مشت زدم تو یکی از اعضای بدنش خیلی نرم بود هر جایی که بود استخون نداشت
جیغش رفت هوا و من فهمیدم که دنیا بوده
انقدر جیغ جیغ کردن تا مجبور شدم بیدار شم
خیر سرم امروز رپز اول دانشگاه بود
سریع حاضر شدیمو کوله هامونو برداشتیم و رفتیم دانشگاه
باید به بابا میگفتم برداره ماشینمو بیاره
دویدیمو رفتیم سمت کلاس
با شتاب درو باز کردم که پرت شدم تو ولی خودمو کنترل کردم که نیوفتم آبرو بره
همهمه ها خوابید و همه با تعجب زل زدن به ما
سونیا داد زدو گفت
ـ عیبی نداره عادت میکنین
ردیف اول هفتا صندلی خالی بود که ما چهار تا شو اشغال کردیم
استاد اومد و از همون اول فک زد سر درد گرفته بودم
تصمیم گرفتم ازین به بعد سر کلاسش قرص بیارم با خودم
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
مطمئن بودم داره رمان میخونه
هر وقت تنها میشه رو میاره به رمانای ترسناک همه خوصوصیاتای اخلاقیشو دیشب جار کشید
درو آروم باز کردم پشتش به ما بود و روی تخت نشسته بود
یواش یواش نزدیکش شدیم پلاستیک مشکی رنگ دستمو که مخصوص زباله بودو کشیدم رو سرش
شروع کرد به جیغ کشیدن
نشستم روش و پهلوهاشو قلقلک دادم
دنیا و سونیا هم داشتن کف پاهاشو با پر قلقلک میدادن
خودمونم خندمون گرفته بود
ثنا بریده بریده التماس میکرد ولش کنیم
بالاخره خودمونم خسته شدیم و ولش کردیم
شب با هزار زور و زحمت خوابوندمشون
........
یکی داشت تکونم میداد
با مشت زدم تو یکی از اعضای بدنش خیلی نرم بود هر جایی که بود استخون نداشت
جیغش رفت هوا و من فهمیدم که دنیا بوده
انقدر جیغ جیغ کردن تا مجبور شدم بیدار شم
خیر سرم امروز رپز اول دانشگاه بود
سریع حاضر شدیمو کوله هامونو برداشتیم و رفتیم دانشگاه
باید به بابا میگفتم برداره ماشینمو بیاره
دویدیمو رفتیم سمت کلاس
با شتاب درو باز کردم که پرت شدم تو ولی خودمو کنترل کردم که نیوفتم آبرو بره
همهمه ها خوابید و همه با تعجب زل زدن به ما
سونیا داد زدو گفت
ـ عیبی نداره عادت میکنین
ردیف اول هفتا صندلی خالی بود که ما چهار تا شو اشغال کردیم
استاد اومد و از همون اول فک زد سر درد گرفته بودم
تصمیم گرفتم ازین به بعد سر کلاسش قرص بیارم با خودم
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۲۸.۵k
۱۴ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.