پارت۲۰ دلبربلا
#پارت۲۰ #دلبربلا
کلاس اول تموم شد و من همچنان چرت میزدم
بچه ها دستامو گرفته بودن
میکشوندن سمت سلف
نشستم رو صندلی و سرمو گذاشتم روی کولم که روی صندلی کنارم بود
یه جورایی دراز کشیده بودم
هرکی رد میشد یه تیکه مینداخت
منم تو خواب و بیداری یه ب توچه میگفتم
دیگه داشت خوابم عمیق میشد که یهو صندلی زیرم نیست شد
و من نصف بدنم پخش زمین شد
کل افرادی که اونجا بودن زدن زیر خنده
از جام بلند شدم و دنبال کسی گشتم
که اینکارو کرد
سونیا و دنیا با وحشت به من و یکی دیگه نگاه میکردن
رد نگاهشونو دنبال کردمو رسیدم به یه پسره که پررو دست به سینه ایستاده بود و منو نگاه میکرد
بعله پیداش کردم
گفته بودم کسی از خواب بیدارم کنه سگ میشم
چشمامو ریز کردمو بهش نگاه کردم
انگل بیشرف بیشعور کثافت احمق بووووق
مانیا نیستم اگه حسابشو نرسم
کولمو بر داشتم و انداختم پشتم
آروم رژ لب بیستو چهار ساعت
قرمز جییغمو
که مخصوص همین موقع ها همراهم داشتم در آوردمو گذاشتم تو جیب مانتوم
همه فکر کردن دارم لباسامو میتکونم
یه لبخند آوردم روی لبم
حتما همه فکر میکنن ازین دختر آویزونام که زرتی میچسبن به یه پسر خوشگل
رفتم نزدیکش
معلوم بود تعجب کرده در رژمو باز کردمو آوردم بالا و پنج تا خط بزرگ روی تیشرت سفید کشیدم
روی نوک پا وایسادم و
در گوشش گفتم
ـ این که اولش بود راسو منتظر تلافیای بدتری باش
سه تا پسر پشت سرش ایستاده بودن و با قیافه ای ترسیده بهش نگاه میکردن
فک کنم دوستاش بودن داشتم میرفتم بیرون دنیا و سونیا هم دنبالم بودن
یهو پسره چنان دادی زد که تو خودم شکوفه زدم
ولی اصلا بروم نیاوردم
پسره با داد گفت
ـ اشکتو در میارم
بر گشتم طرفشو گفتم
ـ ریز میبینمت
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
کلاس اول تموم شد و من همچنان چرت میزدم
بچه ها دستامو گرفته بودن
میکشوندن سمت سلف
نشستم رو صندلی و سرمو گذاشتم روی کولم که روی صندلی کنارم بود
یه جورایی دراز کشیده بودم
هرکی رد میشد یه تیکه مینداخت
منم تو خواب و بیداری یه ب توچه میگفتم
دیگه داشت خوابم عمیق میشد که یهو صندلی زیرم نیست شد
و من نصف بدنم پخش زمین شد
کل افرادی که اونجا بودن زدن زیر خنده
از جام بلند شدم و دنبال کسی گشتم
که اینکارو کرد
سونیا و دنیا با وحشت به من و یکی دیگه نگاه میکردن
رد نگاهشونو دنبال کردمو رسیدم به یه پسره که پررو دست به سینه ایستاده بود و منو نگاه میکرد
بعله پیداش کردم
گفته بودم کسی از خواب بیدارم کنه سگ میشم
چشمامو ریز کردمو بهش نگاه کردم
انگل بیشرف بیشعور کثافت احمق بووووق
مانیا نیستم اگه حسابشو نرسم
کولمو بر داشتم و انداختم پشتم
آروم رژ لب بیستو چهار ساعت
قرمز جییغمو
که مخصوص همین موقع ها همراهم داشتم در آوردمو گذاشتم تو جیب مانتوم
همه فکر کردن دارم لباسامو میتکونم
یه لبخند آوردم روی لبم
حتما همه فکر میکنن ازین دختر آویزونام که زرتی میچسبن به یه پسر خوشگل
رفتم نزدیکش
معلوم بود تعجب کرده در رژمو باز کردمو آوردم بالا و پنج تا خط بزرگ روی تیشرت سفید کشیدم
روی نوک پا وایسادم و
در گوشش گفتم
ـ این که اولش بود راسو منتظر تلافیای بدتری باش
سه تا پسر پشت سرش ایستاده بودن و با قیافه ای ترسیده بهش نگاه میکردن
فک کنم دوستاش بودن داشتم میرفتم بیرون دنیا و سونیا هم دنبالم بودن
یهو پسره چنان دادی زد که تو خودم شکوفه زدم
ولی اصلا بروم نیاوردم
پسره با داد گفت
ـ اشکتو در میارم
بر گشتم طرفشو گفتم
ـ ریز میبینمت
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۶۱.۸k
۱۶ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.