p23
p23
چند باری لونا و جیمین بهم زنگ زدن ولی گوشیمو روی سایلنت گذاشتم به سمت داروخانه ای که تو تیمارستان بود رفتم...
ات. ببخشید یه ماسک میخواستم..
.... حتما بفرمایین خانم جئون..
منو میشناختن پس لازم نبود پول بدم اهههه یادم رفت بپرسم تو کدوم اتاقه... اه لارا اون حتما میدونه به هر حال براشون غذا میبره...
ات. لارااااا(داد)
لارا. کوفت چخبرته؟!!!
ات. ا اتاق جئون جونگکوک کجاس؟
لارا. دیونه شدی میدونی چند نفرو کشته امکان نداره بزارم بری
ات. لارا یه کار مهم دارم خواهش میکنم
لارا. عمر...
نذاشتم حرفشو کامل کنه گفتم..
ات. اون بخاطر من اینجاس(بغض)
لارا. چی زر زر میکنی؟
ات. بعدا توضیح میدم بگو فقط
لارا. ا اتاق665
ات ممنونمم
داشتم میرفتم که لارا گفت...
لارا. ات مواظب باش
ات.هوم
شروع کردم به دوییدن.... اینجاس... الان کسی که بخاطر من اینطوری شده اینجاس ماسک رو زدم و درو زدم
کوک.بیا داخل
.... صداش... چقدر دلتنگش بودم... درو آروم باز کردم با قیافه ی شکستش مواجه شدم... با بغض داشتم نگاش میکردم که گفت.....
کوک. هه همینو کم داشتم یه مشاور زن؟ برو بیرون
بدون هیچ حرفی فقط نگاش میکردم..
کوک. چی میخوای؟
سعی کردم صدامو نازک کنم و بگم...
ات. مـ موضوع اینکه برای چی انجایی رو میدونم... همین اتفاق برای منم افتاده میخوای صحبت کنیم؟
کوک. نه!
ات. چرا؟.. منم به صحبت نیاز دارم خواهش میکنم بیا حرف بزنیم هوم؟
کوک. برو یه مشاور برا خودت جور کن... من... من نمیخوام خاطرت گذشته یادم بیاد...
ات. منم همینطور ولی....نیاز داریم باهم دیگه حرف بزنیم...
کوک..... باشه
خوشحال شدم که قبول کرد هر طور شده صدامو عوض میکردم تا منو نشناسه..
رفتم رو صندلی رو به روش نشستم
ات. خب شروع کن...
کوک..... شکنجش دادم... باهاش سرد بودم... بچمون رو کشتم.... ولی وقتی فهمیدم عاشقشم و نمیتونم بدون اون زندگی کنم رفت... داغون شدم با لباساش... با توهم هاش تا الان زنده موندم منتظرش بودم بیاد... فک میکردم برمیگرده... اما نه
نذاشتم ادامه حرفشو بگه که گفتم...
ات. شاید برگرده؟
کوک. نیست... دیگه نیست که بگرده
ات. یعنی چی؟
کوک. خودکشی کرد(بغض)
ات. کی گفتههههه(داد)
کوک.(نگاه تعجب)
ات. یعنی شاید دروغ باشه اره
کوک. نه خودم سنگ ق...
ات. بسه بسه نمیخوام اصلا گوش کنم
ات. خب چرا اینجایی؟
کوک. چون شبا پیشش میموندم
ات. سر قبر؟؟؟ تو قبرستون؟؟؟؟
کوک. اره نمیخواستم تنهاش بزارم.... خب حالا تو
ات. من چی؟
کوک. زندگیت؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
چند باری لونا و جیمین بهم زنگ زدن ولی گوشیمو روی سایلنت گذاشتم به سمت داروخانه ای که تو تیمارستان بود رفتم...
ات. ببخشید یه ماسک میخواستم..
.... حتما بفرمایین خانم جئون..
منو میشناختن پس لازم نبود پول بدم اهههه یادم رفت بپرسم تو کدوم اتاقه... اه لارا اون حتما میدونه به هر حال براشون غذا میبره...
ات. لارااااا(داد)
لارا. کوفت چخبرته؟!!!
ات. ا اتاق جئون جونگکوک کجاس؟
لارا. دیونه شدی میدونی چند نفرو کشته امکان نداره بزارم بری
ات. لارا یه کار مهم دارم خواهش میکنم
لارا. عمر...
نذاشتم حرفشو کامل کنه گفتم..
ات. اون بخاطر من اینجاس(بغض)
لارا. چی زر زر میکنی؟
ات. بعدا توضیح میدم بگو فقط
لارا. ا اتاق665
ات ممنونمم
داشتم میرفتم که لارا گفت...
لارا. ات مواظب باش
ات.هوم
شروع کردم به دوییدن.... اینجاس... الان کسی که بخاطر من اینطوری شده اینجاس ماسک رو زدم و درو زدم
کوک.بیا داخل
.... صداش... چقدر دلتنگش بودم... درو آروم باز کردم با قیافه ی شکستش مواجه شدم... با بغض داشتم نگاش میکردم که گفت.....
کوک. هه همینو کم داشتم یه مشاور زن؟ برو بیرون
بدون هیچ حرفی فقط نگاش میکردم..
کوک. چی میخوای؟
سعی کردم صدامو نازک کنم و بگم...
ات. مـ موضوع اینکه برای چی انجایی رو میدونم... همین اتفاق برای منم افتاده میخوای صحبت کنیم؟
کوک. نه!
ات. چرا؟.. منم به صحبت نیاز دارم خواهش میکنم بیا حرف بزنیم هوم؟
کوک. برو یه مشاور برا خودت جور کن... من... من نمیخوام خاطرت گذشته یادم بیاد...
ات. منم همینطور ولی....نیاز داریم باهم دیگه حرف بزنیم...
کوک..... باشه
خوشحال شدم که قبول کرد هر طور شده صدامو عوض میکردم تا منو نشناسه..
رفتم رو صندلی رو به روش نشستم
ات. خب شروع کن...
کوک..... شکنجش دادم... باهاش سرد بودم... بچمون رو کشتم.... ولی وقتی فهمیدم عاشقشم و نمیتونم بدون اون زندگی کنم رفت... داغون شدم با لباساش... با توهم هاش تا الان زنده موندم منتظرش بودم بیاد... فک میکردم برمیگرده... اما نه
نذاشتم ادامه حرفشو بگه که گفتم...
ات. شاید برگرده؟
کوک. نیست... دیگه نیست که بگرده
ات. یعنی چی؟
کوک. خودکشی کرد(بغض)
ات. کی گفتههههه(داد)
کوک.(نگاه تعجب)
ات. یعنی شاید دروغ باشه اره
کوک. نه خودم سنگ ق...
ات. بسه بسه نمیخوام اصلا گوش کنم
ات. خب چرا اینجایی؟
کوک. چون شبا پیشش میموندم
ات. سر قبر؟؟؟ تو قبرستون؟؟؟؟
کوک. اره نمیخواستم تنهاش بزارم.... خب حالا تو
ات. من چی؟
کوک. زندگیت؟
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۵.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.