p22
p22
منتظر مشاوره ای که این عوضیا میگفتن نشسته بودم که در اتاق زده شد..
کوک. بیا تو
یه مردی که انگار مهربون میومد روبه روم نشست...
مرده. سلام من کیم جی وون هستم اسمت چیه؟
کوک. به توچه؟
مرده. عام خب من میخوام باهات دوست باشم بهتره باهم خوب باشیم هوم؟(لحن مهربون و گرم)
کوک. نمیخواد بلندشو برو...
مرده. اما ما یه دوستیم...
داشت دیگه رو مخم راه میرفت مردیکه عوضی... بلند شدمو از گلوش گرفتمو فشردم...
مرده. و و ولم کن (داره خفه میشه)
کوک. حوصله بحث ندارم گوشیتو رد کن بیاد سریع...
مردع سریع گوشیشو بهم داد..
بعد گرفتن گوشی محکم ولش کردم که سرش خورد به دیوارو خون امد... بیهوش شدـ... مهم نیس... گوشیش رمز میخواست انگشتشو گذاشتم رو حس گر و رمزش باز شد سریع شماره جکسون رو گرفتم بعد پنج تا بوق جواب داد...
جکسون. بله؟
کوک. جکسون منم
جکسون. جونگ کوکککککک کجایییی تو این دوماه نمیای عمارت هااااا نمیگی من نگ...
کوک. خفه شو بیین چی میگم... من الان تو یه روانی خونم فک کنم... نگهبان قبرستون....(یه اسم) منو لو داده میخوام خیلی بی رحمانه شکنجش بدی و بعد کشیش منو از ات دور کرد مردیکه... بعدشم من خودم یجوری میام بیرون از اینجا تو فقط کارارو رو راست کن
جکسون. باشه.. خدافظ
گوشیو قطع کردمو سریع رمزشو رمزی که میخواستم گذاشتم و تو بالش قایم کردم...
کوک. هییی کسی نیست(داد)
پرستار. بل.... جیغغغغغغ
کوک. مرده ندیده بیاین جمعش کنین بره...
همه امدن تو اتاقو اون مرد رو مخو بردن....
چند روز گذشت کلی مشاور برام میاوردن همشونم درجا فرار میکردن مدیر اینجا عصبی شده بود دیگه هوففف مهم نیس گرفتم خوابیدم...
ویو ات
با لونا روی کاناپه نشسته بودیم که یهو جیمین داد زد....
جیمین. امکان ندارهههه(داد)
لونا. چیشده؟
ات. چی دید تو اون گوشی؟
جیمین. یکی از بزرگ ترین مافیای کره تو روانی خونه بستری شده... بخاطر اینکه عشقش ترکش کرده اخههه عاشق شدنم دردسر داره...لونا تو بیمارستان تو بستری شده...
لونا.اهههه اونو میگی بابا چند تا مشاوره کشته واقعا یه روانیه
جیمین. اوفففف هیچ وقت فکرشو نمیکردم جئون به خاطر یه دختر به این وضع بیوفته...
چی گفت؟... جئون؟!!
ات. جـ جئون جونگکوک؟(بغض، ترس)
جیمین. چرا بغض کردی... آره تو از کجا میشناسیش؟
ات. کوک... امکان نداره... نه نه(گریه)
سریع بلندشدمو خودمو به تمیارستان رسوندم
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
منتظر مشاوره ای که این عوضیا میگفتن نشسته بودم که در اتاق زده شد..
کوک. بیا تو
یه مردی که انگار مهربون میومد روبه روم نشست...
مرده. سلام من کیم جی وون هستم اسمت چیه؟
کوک. به توچه؟
مرده. عام خب من میخوام باهات دوست باشم بهتره باهم خوب باشیم هوم؟(لحن مهربون و گرم)
کوک. نمیخواد بلندشو برو...
مرده. اما ما یه دوستیم...
داشت دیگه رو مخم راه میرفت مردیکه عوضی... بلند شدمو از گلوش گرفتمو فشردم...
مرده. و و ولم کن (داره خفه میشه)
کوک. حوصله بحث ندارم گوشیتو رد کن بیاد سریع...
مردع سریع گوشیشو بهم داد..
بعد گرفتن گوشی محکم ولش کردم که سرش خورد به دیوارو خون امد... بیهوش شدـ... مهم نیس... گوشیش رمز میخواست انگشتشو گذاشتم رو حس گر و رمزش باز شد سریع شماره جکسون رو گرفتم بعد پنج تا بوق جواب داد...
جکسون. بله؟
کوک. جکسون منم
جکسون. جونگ کوکککککک کجایییی تو این دوماه نمیای عمارت هااااا نمیگی من نگ...
کوک. خفه شو بیین چی میگم... من الان تو یه روانی خونم فک کنم... نگهبان قبرستون....(یه اسم) منو لو داده میخوام خیلی بی رحمانه شکنجش بدی و بعد کشیش منو از ات دور کرد مردیکه... بعدشم من خودم یجوری میام بیرون از اینجا تو فقط کارارو رو راست کن
جکسون. باشه.. خدافظ
گوشیو قطع کردمو سریع رمزشو رمزی که میخواستم گذاشتم و تو بالش قایم کردم...
کوک. هییی کسی نیست(داد)
پرستار. بل.... جیغغغغغغ
کوک. مرده ندیده بیاین جمعش کنین بره...
همه امدن تو اتاقو اون مرد رو مخو بردن....
چند روز گذشت کلی مشاور برام میاوردن همشونم درجا فرار میکردن مدیر اینجا عصبی شده بود دیگه هوففف مهم نیس گرفتم خوابیدم...
ویو ات
با لونا روی کاناپه نشسته بودیم که یهو جیمین داد زد....
جیمین. امکان ندارهههه(داد)
لونا. چیشده؟
ات. چی دید تو اون گوشی؟
جیمین. یکی از بزرگ ترین مافیای کره تو روانی خونه بستری شده... بخاطر اینکه عشقش ترکش کرده اخههه عاشق شدنم دردسر داره...لونا تو بیمارستان تو بستری شده...
لونا.اهههه اونو میگی بابا چند تا مشاوره کشته واقعا یه روانیه
جیمین. اوفففف هیچ وقت فکرشو نمیکردم جئون به خاطر یه دختر به این وضع بیوفته...
چی گفت؟... جئون؟!!
ات. جـ جئون جونگکوک؟(بغض، ترس)
جیمین. چرا بغض کردی... آره تو از کجا میشناسیش؟
ات. کوک... امکان نداره... نه نه(گریه)
سریع بلندشدمو خودمو به تمیارستان رسوندم
ادامه دارد...
حمایت کنید🥹❤
۴.۴k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.