وقتی نصف شب حالت بد میشه
وقتی نصف شب حالت بد میشه
پارت پنجم
ات: یعنی چی عادت ندارم
تهیونگ:یاا ات گیر نده دیگه بیا بغلم
ات:چی!؟😳
تهیونگ: میگم بیا بغلم
ات:لباس بپوش تا بیام
چشمام هنوزم بسته بود که دیدم تو هوام
ات:ولم کن ...بزارم زمین
تهیونگ:چقدر تکون میخوری
گذاشتم رو تخت و خودشو انداخت روم
ات:یااا دارم له میشم بلند شو
تهیونگ: اگه بخوای بلند شم باید یه کاری کنم
ات:چیکار
لباشو گذاشت رو لبام آروم میبوسید بعد از چند ثانیه ول کرد و از روم بلند شد
تهیونگ:این کار
ات: خیلی بدی
تهیونگ : میدونم (لبخند رضایت)
پایان
پارت پنجم
ات: یعنی چی عادت ندارم
تهیونگ:یاا ات گیر نده دیگه بیا بغلم
ات:چی!؟😳
تهیونگ: میگم بیا بغلم
ات:لباس بپوش تا بیام
چشمام هنوزم بسته بود که دیدم تو هوام
ات:ولم کن ...بزارم زمین
تهیونگ:چقدر تکون میخوری
گذاشتم رو تخت و خودشو انداخت روم
ات:یااا دارم له میشم بلند شو
تهیونگ: اگه بخوای بلند شم باید یه کاری کنم
ات:چیکار
لباشو گذاشت رو لبام آروم میبوسید بعد از چند ثانیه ول کرد و از روم بلند شد
تهیونگ:این کار
ات: خیلی بدی
تهیونگ : میدونم (لبخند رضایت)
پایان
۱۰.۹k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.