فیک عوضی قلدر (p7)
مین جه : اون فکر میکنه ... که مرگ مادرش به خاطر ما بوده
ات : چی ؟
هیونجین : چطور ؟
مین جه : مادر جیمین زن اول پدرم بود جیمین 1 سال از من بزرگتره مادرم نمیدونست که پدرم یه زن دیگه هم داره تا اینکه بعد از چند سال مادر جیمین موضوعو میفهمه و خودکشی میکنه جیمین هم بعد از مرگ مادرش با ما زندگی میکرد مادرم همیشه سعی میکرد با جیمین مهربون باشه اما جیمین از ما متنفر بود هیچوقت باهامون خوب نبود واسه همینم پدرم اونو فرستاد به ژاپن حالا بعد از 6 سال برگشته و هنوزم مارو مقصر میدونه ( با بغض )
ات : اروم باش عزیزم
ات ؛ بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم دلم واسش میسوخت اون هیچ گناهی نداشت
هیونجین : نگران نباش مین جه همه چی درست میشه ما پیشتیم
مین جه : ممنونم هیونجین
مین جه : درسته که هیونجین قلدر مدرسه بو د اما واقعا مهربون بود حداقل با من ، مثل اون ادم بی رحم نبود ازش متنفرم
ویو شب ؛
هیونجین : اینجوری نمیشه پارک جیمین دیگه داری خیلی پر رو میشی باید روتو کم کنم
گوشیمو برداشتمو به سویون زنگ زدم فقط اونه که میتونه کمکم کنه در ضمن دلمم براش تنگ شده
هیونجین : سلام سویون
سویون : واو درست میشنوی این تویی هیونجین
هیونجین : اره خودمم سویون
سویون : جونم حتما کار مهمی داشتی که این موقع شب اومدی سراغم
هیونجین : اره عزیزم میای امشب بریم بار ؟
سویون : اره عشقم چرا نیام هر جا بخوای میام
هیونجین : عالیه پس ساعت ۹ بیا به ادرسی که میفرستم راستی مواظب باش ات چیزی نفهمه ( سویون همکلاسیشونه)
سویون : باشه عزیزم حتما
هیونجین ؛ خب عالی شد حالا فقط باید ات و گول بزنم
( در همین حال که هیونجین نقشه بدبختی جیمینو میکشید جیمین هم اونو از دور زیر نظر داشت )
جیمین ؛ هه ات بیچاره نمیدونه دوس پسرش چیکارس اون وقت به من میگن عوضی
ویو ات ؛ تو اتاقم بودمو داشتم موهامو شونه میزدم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم هیونجین گوشیو برداشتم
هیونجین : سلام ات خوبی
ات : سلام خوبم کجایی
هیونجین : راستش...
شرط : Like 80
ات : چی ؟
هیونجین : چطور ؟
مین جه : مادر جیمین زن اول پدرم بود جیمین 1 سال از من بزرگتره مادرم نمیدونست که پدرم یه زن دیگه هم داره تا اینکه بعد از چند سال مادر جیمین موضوعو میفهمه و خودکشی میکنه جیمین هم بعد از مرگ مادرش با ما زندگی میکرد مادرم همیشه سعی میکرد با جیمین مهربون باشه اما جیمین از ما متنفر بود هیچوقت باهامون خوب نبود واسه همینم پدرم اونو فرستاد به ژاپن حالا بعد از 6 سال برگشته و هنوزم مارو مقصر میدونه ( با بغض )
ات : اروم باش عزیزم
ات ؛ بغلش کردم و سعی کردم ارومش کنم دلم واسش میسوخت اون هیچ گناهی نداشت
هیونجین : نگران نباش مین جه همه چی درست میشه ما پیشتیم
مین جه : ممنونم هیونجین
مین جه : درسته که هیونجین قلدر مدرسه بو د اما واقعا مهربون بود حداقل با من ، مثل اون ادم بی رحم نبود ازش متنفرم
ویو شب ؛
هیونجین : اینجوری نمیشه پارک جیمین دیگه داری خیلی پر رو میشی باید روتو کم کنم
گوشیمو برداشتمو به سویون زنگ زدم فقط اونه که میتونه کمکم کنه در ضمن دلمم براش تنگ شده
هیونجین : سلام سویون
سویون : واو درست میشنوی این تویی هیونجین
هیونجین : اره خودمم سویون
سویون : جونم حتما کار مهمی داشتی که این موقع شب اومدی سراغم
هیونجین : اره عزیزم میای امشب بریم بار ؟
سویون : اره عشقم چرا نیام هر جا بخوای میام
هیونجین : عالیه پس ساعت ۹ بیا به ادرسی که میفرستم راستی مواظب باش ات چیزی نفهمه ( سویون همکلاسیشونه)
سویون : باشه عزیزم حتما
هیونجین ؛ خب عالی شد حالا فقط باید ات و گول بزنم
( در همین حال که هیونجین نقشه بدبختی جیمینو میکشید جیمین هم اونو از دور زیر نظر داشت )
جیمین ؛ هه ات بیچاره نمیدونه دوس پسرش چیکارس اون وقت به من میگن عوضی
ویو ات ؛ تو اتاقم بودمو داشتم موهامو شونه میزدم که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره دیدم هیونجین گوشیو برداشتم
هیونجین : سلام ات خوبی
ات : سلام خوبم کجایی
هیونجین : راستش...
شرط : Like 80
۱۲۸.۰k
۱۰ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.