𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸³"
𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸³"
مادرِ جونسو هم بیدار شد و گاه و بیگاه باهام صحبت کرد...
با مادر و پدر آرا هم آشنا شدم، زن و مرد خیلی مهربون و خونگرمی بودن اما از جایی که توی فرودگاه هم معلوم بود...
پدر آرا زیاد با غریبه ها گرم نمیگرفت.
مدام دلم میخواست آرا از خواب بیدار بشه و بلاخره دقیق سر صبحانه بیدار شد...
با همون شلوارک و نیم ت..نه پشمالو وارد سالن شد و باعث شد اخمام توی هم گره بخوره.
اندا..م سفید و خوش فرمش رو توی چشم جونسو و عموش میذاشت؟! اونم کنار منی که به چشمِ برادر و پدرش هم حساس بودم؟!
اما پدرش اصلا این پوشش دخترش براش عجیب نبود و عادی بهش صبخ بخیر گفت!
نفهمیدم چی خوردم و چی نوشیدم فقط دستام مشت شده بود و به مکالمه ی آرا با پسر عموش گوش میکردم...
نگاهم گاه و بیگاه روی ت..ن لخ..نش کشیده میشد و این اولین بار بود که پیرسینگ نافش رو میدیدم!
س/.نه های تو پر و خوش فرمش تازه به چشمم اومده بود و حتی برق نگینِ پیرسینگش من رو عصبی و عصبی تر میکرد.
میتونستم یه گلوله حروم تموم چشم های این جمع کنم که نتونن به زیبایی های آرا نیم نگاهی بندازن...
بعد از صبحونه زهرماری از جام پاشدم و تشکر زوری کردم...
آرا انگار متوجه رفتار بدم شده بود که اونجور غمگین نگاهم میکرد.
گوشیم رو برداشتم و درحالی که دندون هام رو روی هم میساییدم نوشتم:
کوک: "آرا بیا تو اتاق جییونگ کارت دارم!"
دینگ دینگ گوشیش بلند شد و باباش گفت:
پ.آ: آرا گوشیت...
آرا: وای بابا ازم دوره.. احتمالا آنا باشه بعدا جوابش رو میدم الان حوصله ندارم پاشم!
مادرِ جونسو هم بیدار شد و گاه و بیگاه باهام صحبت کرد...
با مادر و پدر آرا هم آشنا شدم، زن و مرد خیلی مهربون و خونگرمی بودن اما از جایی که توی فرودگاه هم معلوم بود...
پدر آرا زیاد با غریبه ها گرم نمیگرفت.
مدام دلم میخواست آرا از خواب بیدار بشه و بلاخره دقیق سر صبحانه بیدار شد...
با همون شلوارک و نیم ت..نه پشمالو وارد سالن شد و باعث شد اخمام توی هم گره بخوره.
اندا..م سفید و خوش فرمش رو توی چشم جونسو و عموش میذاشت؟! اونم کنار منی که به چشمِ برادر و پدرش هم حساس بودم؟!
اما پدرش اصلا این پوشش دخترش براش عجیب نبود و عادی بهش صبخ بخیر گفت!
نفهمیدم چی خوردم و چی نوشیدم فقط دستام مشت شده بود و به مکالمه ی آرا با پسر عموش گوش میکردم...
نگاهم گاه و بیگاه روی ت..ن لخ..نش کشیده میشد و این اولین بار بود که پیرسینگ نافش رو میدیدم!
س/.نه های تو پر و خوش فرمش تازه به چشمم اومده بود و حتی برق نگینِ پیرسینگش من رو عصبی و عصبی تر میکرد.
میتونستم یه گلوله حروم تموم چشم های این جمع کنم که نتونن به زیبایی های آرا نیم نگاهی بندازن...
بعد از صبحونه زهرماری از جام پاشدم و تشکر زوری کردم...
آرا انگار متوجه رفتار بدم شده بود که اونجور غمگین نگاهم میکرد.
گوشیم رو برداشتم و درحالی که دندون هام رو روی هم میساییدم نوشتم:
کوک: "آرا بیا تو اتاق جییونگ کارت دارم!"
دینگ دینگ گوشیش بلند شد و باباش گفت:
پ.آ: آرا گوشیت...
آرا: وای بابا ازم دوره.. احتمالا آنا باشه بعدا جوابش رو میدم الان حوصله ندارم پاشم!
۲.۲k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.