Pt

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸²"


هیچی نگفتم و چشمام رو بستم و خودم رو به خواب زدم‌.
دختر خجالتی نبودم اما برای جونگ‌کوک خجالتی ترین شده بودم...
سرشو به س‌//نه ام فشرد و گره دستاش رو محکم تر کرد‌.

یه چند دقیقه ای گذشته بود و کم مونده بود به خواب برم که آروم رهام کرد و ازم فاصله گرفت.
توی خواب و بیداری به سختی چشم باز کردم و دستش رو گرفتم‌...
آرا: _کجا میری؟

لبخند کمرنگی زد و همونطور خوابالو رو صورتم خم شد و گونه ام رو نرم بو//سید!
که با صدای خش دار شده ام ل..ب زدم:
آرا: _میخوای بری؟!
اونم خسته پچ زد: +آره دیگه کوچولو‌‌‌‌‌... ساعت شیش صبحه.

کوک: +نمیخوام برات دردسر بشم توت فرنگیِ خوشمزهِ من!..
دستمو یه طرف صورتش گذاشتم و با چشمای نیمه بازم آروم گفتم:
آرا: _اما خیلی کم خوابیدی! حدودا دو سه ساعت؟!

کف دستم رو از روی صورتش برداشت و بو//سه ای روش کاشت.
چقدر این بو//سه های گاه و بی گاهش برام لذ..ت بخش بود!
کوک: +شبا معمولا زود میخوابم‌... اشکال نداره به زودی میای خونه من اونجا تا صبح‌‌‌...

مغزم داشت منحرف میشد اما ادامه داد: +پیش هم میخوابیم!
خجل لبخند زدم و چشمام روی هم افتاد‌‌.
(جونگ‌کوک)
وقتی خوابش برد یکم نگاهش کردم و با وجود خسته بودن برگشتم سالن.
خیلی دلم میخواست بیشتر پیشش بخوابم‌.

اما خب نمیشد... روی کاناپه راحتی دراز کشیدم و سعی کردن بخوابم.
اما بغلِ آرا اونقدر گرم و نرم بود و بوی خوبی میداد که انگار از روی ابرا انداخته بودنم روی سنگ!
و بعلهه نتونستم بخوابم و تا وقتی که همه بیدار بشن هم خوابم نبرد...
دیدگاه ها (۱۸)

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸³"مادرِ جون‌سو هم بیدار شد و گاه و بی‌‌گاه ...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁴"از شدت حرص بد..نم میلرزید. لعنتی لعنتی!م....

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸¹"این لعنتی داشت چیکار میکرد؟!با دست سرش رو...

𝑫𝒊𝒍𝒆𝒎𝒎𝒂 𝒍𝒐𝒗𝒆 "Pt⁸⁰"که یهو در باز شد و قلبم یخ کرد... وقتی جو...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۱۵حس کردم دارم خفه میشم. ارنج...

سرزمین باشکوه نگهبان آتش

"سرنوشت "p,35..ساعت ۳ صبح .....با حس باد سردی چشمامو باز کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط