بی رحم
#بی_رحم
part 50
_حالم خوبه الا نیازی نیست نگرانم باشی
راستی برای چی توی جلسه نبودی
_سرم شلوض بود نتونستم به موقع برسم بعدشم اینکه چقدر ارزش سهامم بیشتر بشه برام مهم نیست فکر کنم خودت در جریانی
_اره درسته میفهمم
بعد از این حرفم دوباره گوشیش رو برداشتم و سرگرم اون شد
از اونجا بلند شدم و پشت میزم رفتم
مشعول چک کردن برگه ها بودم و هر از گاهی به جیمین زیر چشمی نگاهی مینداختم اما اون برخلاف من تمام هواسش پیش گوشیش بود
یعنی داشت چیکار میکرد
ویو جیمین
اون جعبه ی مشکی بدجور سر در گمم کرده بود یعنی کار کی میتونست باشه
امروز بخاطر پروژه ی ساخت و ساز نتونستم سر موقع به جلسه برسم
به محض رسیدنم به شرکت یوری چند باری بهش زنگ زدم مدام قطع میکرد و در اخر گوشی رو کاملا خاموش کرد
حتما سر جلسه بوده افف انتطار نداشتم انقدر دیر کنم
تصمیم گرفتم به سمت اتاقش برم تا وقتی که جلسه اش تموم بشه
داشتم به سمت اتاق یوری میرفتم که چشمم به بالکن خورد
با دیدن اون شخص چند لحظه تو شک رفتم ... پدرم اینجا چیکار میکرد
خواستم به سمتش برم و دلیل بودنش توی شرکت یوری رو بپرسم اما منصرف شدم
اما بازم بودن اون اینم اینجا برام خیلی ناگهانی بود
سعی کردم بدون توجه به اون به راهم ادامه بدم و به سمت اتاق یوری برم
به محض رسیدنم به دفتر کار یوری وارد اتاق شدم نگاهی به ساعت مچیم انداختم ولی انگاری هنوز خیلی تا تموم شدن جلسه مونده بود
پس تصمیم گرفتم یکم توی این اتاق پَرسه بزنم همینطور مشغول گشتن اتاق بودم که چشمم به یه جعبه ی مشکی رنگ افتاد
یعنی چی داخل اون جعبه هست در جعبه را به ارومی باز کردم اما با دیدن اون چیز ها توی جعبه لحطه ای ترسیدم این چاقویی خونی اینجا چیکار میکرد
یعنی چه معنی داشت
اصلا یه همچین چیزی توی دفتر کار یوری چیکار میکرد
بخاطر دیدن اون چاقو سوالات زیادی توی ذهنم ایجاد شده بود
ولی اصلا نمی تونستم جوابی براشون پیدا کنم
همینطور که داشتم به اجسام موجود توی اون جعبه نگاهی مینداختم چشمم به یه کاغد خورد
اروم اونو برداشتم
انگار یه نامه ی تحدید بود
اما چیزی که بیشتر نظرمو جلب کرد اون جمله ی اخرش بود که نوشته بود (بعد از جلسه توی بالکن شرکت همو ببینیم )
یعنی این نامه از طرف کی میتونست باشه کیه که قصد داره یوری رو تحدید کنه
چند جمله توی اون نامه نوشته شده بود و گفته بود که باید از جیمین جدا شی و با هر چیزی تحدیدش کرده
اما اون کیه که نمیخواد من کنار یوری باشم
تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد با فکر اینکه یوریه سریع جعبه رو گوشه ای پرت کردم اما بر خلاف انتطارم منشیش بود
پس حتما تا الا جلسه تموم شده
منشی با دیدن من کمی تو شک رفت اما بعد به خودش اومد رو به من کرد و گفت: اقای پارک اینجا چیکار میکنید
اما بدون اینکه جوابی بهش بدم سوال خودمو پرسیدم و گفتم : یوری الا کجاست
_فکر کنم ایشون بعد جلسه به سمت بالکن رفت
در جوابش اهانی گفتم و بی اهمیت بهش از اتاق خارج شدم
باید از این موضوع سر در میاوردم
یعنی ممکنه اتفاقاتی افتاده باشه که من ازش خبر ندارم
اصلا کی میتونه پشت اون نامه و اون اجسام درون اون جعبه باشه
part 50
_حالم خوبه الا نیازی نیست نگرانم باشی
راستی برای چی توی جلسه نبودی
_سرم شلوض بود نتونستم به موقع برسم بعدشم اینکه چقدر ارزش سهامم بیشتر بشه برام مهم نیست فکر کنم خودت در جریانی
_اره درسته میفهمم
بعد از این حرفم دوباره گوشیش رو برداشتم و سرگرم اون شد
از اونجا بلند شدم و پشت میزم رفتم
مشعول چک کردن برگه ها بودم و هر از گاهی به جیمین زیر چشمی نگاهی مینداختم اما اون برخلاف من تمام هواسش پیش گوشیش بود
یعنی داشت چیکار میکرد
ویو جیمین
اون جعبه ی مشکی بدجور سر در گمم کرده بود یعنی کار کی میتونست باشه
امروز بخاطر پروژه ی ساخت و ساز نتونستم سر موقع به جلسه برسم
به محض رسیدنم به شرکت یوری چند باری بهش زنگ زدم مدام قطع میکرد و در اخر گوشی رو کاملا خاموش کرد
حتما سر جلسه بوده افف انتطار نداشتم انقدر دیر کنم
تصمیم گرفتم به سمت اتاقش برم تا وقتی که جلسه اش تموم بشه
داشتم به سمت اتاق یوری میرفتم که چشمم به بالکن خورد
با دیدن اون شخص چند لحظه تو شک رفتم ... پدرم اینجا چیکار میکرد
خواستم به سمتش برم و دلیل بودنش توی شرکت یوری رو بپرسم اما منصرف شدم
اما بازم بودن اون اینم اینجا برام خیلی ناگهانی بود
سعی کردم بدون توجه به اون به راهم ادامه بدم و به سمت اتاق یوری برم
به محض رسیدنم به دفتر کار یوری وارد اتاق شدم نگاهی به ساعت مچیم انداختم ولی انگاری هنوز خیلی تا تموم شدن جلسه مونده بود
پس تصمیم گرفتم یکم توی این اتاق پَرسه بزنم همینطور مشغول گشتن اتاق بودم که چشمم به یه جعبه ی مشکی رنگ افتاد
یعنی چی داخل اون جعبه هست در جعبه را به ارومی باز کردم اما با دیدن اون چیز ها توی جعبه لحطه ای ترسیدم این چاقویی خونی اینجا چیکار میکرد
یعنی چه معنی داشت
اصلا یه همچین چیزی توی دفتر کار یوری چیکار میکرد
بخاطر دیدن اون چاقو سوالات زیادی توی ذهنم ایجاد شده بود
ولی اصلا نمی تونستم جوابی براشون پیدا کنم
همینطور که داشتم به اجسام موجود توی اون جعبه نگاهی مینداختم چشمم به یه کاغد خورد
اروم اونو برداشتم
انگار یه نامه ی تحدید بود
اما چیزی که بیشتر نظرمو جلب کرد اون جمله ی اخرش بود که نوشته بود (بعد از جلسه توی بالکن شرکت همو ببینیم )
یعنی این نامه از طرف کی میتونست باشه کیه که قصد داره یوری رو تحدید کنه
چند جمله توی اون نامه نوشته شده بود و گفته بود که باید از جیمین جدا شی و با هر چیزی تحدیدش کرده
اما اون کیه که نمیخواد من کنار یوری باشم
تو همین فکرا بودم که در اتاق باز شد با فکر اینکه یوریه سریع جعبه رو گوشه ای پرت کردم اما بر خلاف انتطارم منشیش بود
پس حتما تا الا جلسه تموم شده
منشی با دیدن من کمی تو شک رفت اما بعد به خودش اومد رو به من کرد و گفت: اقای پارک اینجا چیکار میکنید
اما بدون اینکه جوابی بهش بدم سوال خودمو پرسیدم و گفتم : یوری الا کجاست
_فکر کنم ایشون بعد جلسه به سمت بالکن رفت
در جوابش اهانی گفتم و بی اهمیت بهش از اتاق خارج شدم
باید از این موضوع سر در میاوردم
یعنی ممکنه اتفاقاتی افتاده باشه که من ازش خبر ندارم
اصلا کی میتونه پشت اون نامه و اون اجسام درون اون جعبه باشه
۹.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.