شراب گیلاس p19
شراب_گیلاس p19
و این نگاه ...با تمام احساسات جونگکوک بازی میکرد تمام حس هاش رو به بازی میگرفت...
جونگکوک دوباره زمزمه کرد "تولدت مبارک"...
وقتی اماندا لبخند زد ادامه داد
"خوبه که به دنیا اومدی ...من و دنیا خوشبختیم که داریمت" اماندا خندید و از خجالت سرشو پایین انداخت و خودش رو تو بغل جونگکوک
جمع کرد حالا کاملا تو آغوش جونگکوک گم شده بود ...جونگکوک آروم دستهاش رو زیر بغل اماندا گذاشت و بلندش کرد رو مبل نشست اماندا رو درست رو پای خودش نشوند طوریکه تو بغل جونگکوک جمع شده بود و پاهاش تو شکم خودش بود صورت اماندا هنوز هم رو سینه جونگکوک بود.."خجالت بسه...از بس شیطونی بهت نمیاد....ببینمت"...
اماندا بهش نگاه کرد "کادوم کوش؟؟؟"
جونگکوک خندید "اول موهات"
اماندا سریع حوله رو دست جونگکوکی داد و سرشو جلو آورد "بدووو بدووووو جونگکوک"
جونگکوک با آرامش رو موهای نرم اماندا رو حوله کشید تا خشک بشن... اماندا غر زد: زود جونگکوکی توروخدا و جونگکوک با شیطنت بیشتر طولش میداد کارش که تمام شد اماندا با
ذوق از جاش پرید اول سمت اسبش رفت...روش دست کشید "وای"...این تنها چیزی بود که میتونست بگه ...تمام اسب چوبیش کنده کاری شده بود ...تمامش ...روی پای جلوی اسبش اسم اماندا به چشم میخورد ...و یک نوشته...درست روی یالش کنار ربان سفید و بانمکی که به اسبش تعلق داشت زود بزرگ نشو جونگکوک"....قلبش تند میزد ...رو کنده کاری های اسبش دست کشید ...با انگشت اشاره ش خط همه نقش هارو دنبال میکرد ...رو یالش دست کشید ...رو دست خط جونگکوک ...که اماندا معتقد بود زیباترین دست خط تو دنیاست ...اسب قهوه ای و یک دست و زیباش ...انقدر دوسش داشت که فقط با ذوق نگاه و لمسش میکرد به جونگکوک نگاه کرد ..."این ...این عالیه جونگکوکی"...
خودشو دوباره تو بغل جونگکوک پرت کرد
"فوقالعاده شده...از همشون بزرگتره...وای...نقشای روش...اونا...اونا عالین...بهترین ایده بود جونگکوک...عاشقشم...عالیه" جونگکوک رو موهاش بوسه زد..."دوسش داری؟" اماندا سرشو محکم بالا پایین کرد و جونگکوک رو به خنده انداخت "فکر کنم اون یکی هم دوست داشته باشی"...جونگکوک اینو گفتو سرشو سمت دیگه ای چرخوند و شروع کرد به سوت زدن اماندا خندید به میز نگاه کرد به کیک ساده و زیباش که همونطور که دوست داشت با میوه تزئین شده بود آب دهنشو قورت دادو بسته کادو پیچ شده رو از کنار کیک برداشت... "اینم...برا منه؟؟؟"
چقد این جمله برای جونگکوک آشنا بود ...با همون لحن و همون شیرین زبونی...
"فلش بک "دوازده سال پیش/ اماندا پنج ساله
"اپا... اینم برا منه؟"
_آره اماندا اونم برا توئه...همش برا توئه...چون تولد توئه دیگه اماندا با کنجکاوی کادوشو باز کرد ...اسباب بازی ...یه عروسک باربی کوچیک ...با موهای صورتی و لباس سفید ...با جیغ اماندا بخاطر ذوقش از جا پرید انگار
اماندا واقعا از اون اسباب بازی خوشش اومده بود... با هر دو دستش با احتیاط بلندش کرد و بررسیش رو شروع کرد تو بغلش فشرد و موهای عروسک نوازش کرد....دوباره یکی از کادوهارو برداشت ...رفت کنار جونگکوک آستین جونگکوکو کشید کاری که همیشه برای جلب توجه جونگکوک انجام میداد
"آپا؟"
جونگکوک پایینو نگاه کرد
_جانم
"این....اینم برا منه؟"
جونگکوک خندید...
اماندا با مظلومیت بهش نگاه کرده بود و به این شیرینی ازش سوال میکرد ...واقعا خواستنی بود... "اماندا......کوچولو...همش برا توئه"
جونگکوک بین خنده هاش گفت...
"پایان فلش بک"
جونگکوک چشمکی به اماندا زد
"آره اماندا. ..کوچولو...برا توئه...چون تولد توئه"
اماندا بی اختیار لبخند زد خواست ربانش رو برداره و کادو رو باز کنه که جونگکوک از دستش کشیدش...جونگکوک..." مال منه....بدش....زود
_اول کیک...من دلم کیک میخواد اماندا با
مظلومیت خاصی تکرار کرد
"مال منه"
جونگکوک خندید وسمت اماندا رفتو بغلش کرد
"باشه...باشه...روز تولدت قیافتو این شکلی نکن هرکی اینجا بود فکر میکرد من چه بلایی سرت آوردم حالا"....کادو رو دستش داد اماندا با ذوق بازش کرد با لبخند به جونگکوک خیره شد و
اسمشو زمزمه کرد
"جونگکوکی"
_اگر دوسش نداشتی میتونیم.... اماندا حتی اجازه نداد ادامه بده "عاشقشم...خیلی...خیلی زیاد...ممنون جونگکوک..این عالیه"
اماندا صورت جونگکوک رو تو دستش گرفت و تقریبا داد زد "مرسیییی"
و این نگاه ...با تمام احساسات جونگکوک بازی میکرد تمام حس هاش رو به بازی میگرفت...
جونگکوک دوباره زمزمه کرد "تولدت مبارک"...
وقتی اماندا لبخند زد ادامه داد
"خوبه که به دنیا اومدی ...من و دنیا خوشبختیم که داریمت" اماندا خندید و از خجالت سرشو پایین انداخت و خودش رو تو بغل جونگکوک
جمع کرد حالا کاملا تو آغوش جونگکوک گم شده بود ...جونگکوک آروم دستهاش رو زیر بغل اماندا گذاشت و بلندش کرد رو مبل نشست اماندا رو درست رو پای خودش نشوند طوریکه تو بغل جونگکوک جمع شده بود و پاهاش تو شکم خودش بود صورت اماندا هنوز هم رو سینه جونگکوک بود.."خجالت بسه...از بس شیطونی بهت نمیاد....ببینمت"...
اماندا بهش نگاه کرد "کادوم کوش؟؟؟"
جونگکوک خندید "اول موهات"
اماندا سریع حوله رو دست جونگکوکی داد و سرشو جلو آورد "بدووو بدووووو جونگکوک"
جونگکوک با آرامش رو موهای نرم اماندا رو حوله کشید تا خشک بشن... اماندا غر زد: زود جونگکوکی توروخدا و جونگکوک با شیطنت بیشتر طولش میداد کارش که تمام شد اماندا با
ذوق از جاش پرید اول سمت اسبش رفت...روش دست کشید "وای"...این تنها چیزی بود که میتونست بگه ...تمام اسب چوبیش کنده کاری شده بود ...تمامش ...روی پای جلوی اسبش اسم اماندا به چشم میخورد ...و یک نوشته...درست روی یالش کنار ربان سفید و بانمکی که به اسبش تعلق داشت زود بزرگ نشو جونگکوک"....قلبش تند میزد ...رو کنده کاری های اسبش دست کشید ...با انگشت اشاره ش خط همه نقش هارو دنبال میکرد ...رو یالش دست کشید ...رو دست خط جونگکوک ...که اماندا معتقد بود زیباترین دست خط تو دنیاست ...اسب قهوه ای و یک دست و زیباش ...انقدر دوسش داشت که فقط با ذوق نگاه و لمسش میکرد به جونگکوک نگاه کرد ..."این ...این عالیه جونگکوکی"...
خودشو دوباره تو بغل جونگکوک پرت کرد
"فوقالعاده شده...از همشون بزرگتره...وای...نقشای روش...اونا...اونا عالین...بهترین ایده بود جونگکوک...عاشقشم...عالیه" جونگکوک رو موهاش بوسه زد..."دوسش داری؟" اماندا سرشو محکم بالا پایین کرد و جونگکوک رو به خنده انداخت "فکر کنم اون یکی هم دوست داشته باشی"...جونگکوک اینو گفتو سرشو سمت دیگه ای چرخوند و شروع کرد به سوت زدن اماندا خندید به میز نگاه کرد به کیک ساده و زیباش که همونطور که دوست داشت با میوه تزئین شده بود آب دهنشو قورت دادو بسته کادو پیچ شده رو از کنار کیک برداشت... "اینم...برا منه؟؟؟"
چقد این جمله برای جونگکوک آشنا بود ...با همون لحن و همون شیرین زبونی...
"فلش بک "دوازده سال پیش/ اماندا پنج ساله
"اپا... اینم برا منه؟"
_آره اماندا اونم برا توئه...همش برا توئه...چون تولد توئه دیگه اماندا با کنجکاوی کادوشو باز کرد ...اسباب بازی ...یه عروسک باربی کوچیک ...با موهای صورتی و لباس سفید ...با جیغ اماندا بخاطر ذوقش از جا پرید انگار
اماندا واقعا از اون اسباب بازی خوشش اومده بود... با هر دو دستش با احتیاط بلندش کرد و بررسیش رو شروع کرد تو بغلش فشرد و موهای عروسک نوازش کرد....دوباره یکی از کادوهارو برداشت ...رفت کنار جونگکوک آستین جونگکوکو کشید کاری که همیشه برای جلب توجه جونگکوک انجام میداد
"آپا؟"
جونگکوک پایینو نگاه کرد
_جانم
"این....اینم برا منه؟"
جونگکوک خندید...
اماندا با مظلومیت بهش نگاه کرده بود و به این شیرینی ازش سوال میکرد ...واقعا خواستنی بود... "اماندا......کوچولو...همش برا توئه"
جونگکوک بین خنده هاش گفت...
"پایان فلش بک"
جونگکوک چشمکی به اماندا زد
"آره اماندا. ..کوچولو...برا توئه...چون تولد توئه"
اماندا بی اختیار لبخند زد خواست ربانش رو برداره و کادو رو باز کنه که جونگکوک از دستش کشیدش...جونگکوک..." مال منه....بدش....زود
_اول کیک...من دلم کیک میخواد اماندا با
مظلومیت خاصی تکرار کرد
"مال منه"
جونگکوک خندید وسمت اماندا رفتو بغلش کرد
"باشه...باشه...روز تولدت قیافتو این شکلی نکن هرکی اینجا بود فکر میکرد من چه بلایی سرت آوردم حالا"....کادو رو دستش داد اماندا با ذوق بازش کرد با لبخند به جونگکوک خیره شد و
اسمشو زمزمه کرد
"جونگکوکی"
_اگر دوسش نداشتی میتونیم.... اماندا حتی اجازه نداد ادامه بده "عاشقشم...خیلی...خیلی زیاد...ممنون جونگکوک..این عالیه"
اماندا صورت جونگکوک رو تو دستش گرفت و تقریبا داد زد "مرسیییی"
۱۰.۵k
۲۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.