رمانهمسراجباری پارتبیست و پنجم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و پنجم

آریا.....

جان دل آریا سالم خوبی؟ببخش دیگه خانمی سرد نباش.االن کجایی؟
ممنون کجایی تازه اومدم.
-زیبا دلم واست تنگ شده.
باشه اما باید از دلم دربیاری.
-چشم منو آنا فردا میریم محضر.
-نه بابا اون که مالی نیست فقط یه اسم تو شناسنامته. فقط منتظر بودم بیای منتمو بکشی. خوب منم ناز دارم.
عشق من چطوری نازتو بکشم خوشگلم.
-آریا مامان اینام نیستن منم میترسم فعال پاشو بیا اینجا
کجان؟
-ترکیه موندن قرارکاری بابام بود من حوصله ام سر رفته خدمتکارام هستن.
تو تنها چکارمیکنی تو اون خراب شده.
نگاهی به آنا کردم.پا شدم از اتاق رفتم بیرون.با این پا با ماشین نمیشه باند دستامو باز کردم بعد چهار روز بهتر شده￾اومدم خداحافظ￾آریا قهر میکنم ها بازم هاپو نشو.
بودن.دیگه نیازی بهشون نبود.یه جین مشکی بایه پیرهن سرمه ای پوشیدم و یه جفت کتونی سرمه ای. زنگ زدم
آژانس و از پله ها رفتم پایین.زیبای عزیزم دیگه باهام خوب شد خدایا شکرت.
رسیدیم آقا!
سرمو از رو پشتی صندلی بر داشتم چشمامو باز کردم .
-ممنون بفرمایید..
Comments please (^_-)🎈
دیدگاه ها (۳)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و ششمپولو حساب کردمو رفتم پایین...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و هفتمموهاشو کنار زدم انداختم گ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست وچهارم باهق هق گفت اهوم تنگ آب ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و سومآریا... باصدای زجه های آن...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

بیب من برمیگردمپارت : 54گوشیمو خاموش کردم و دستمو بالا بردم ...

با نوری که خورد تو صورتم بیدار شدم رفتم سرویس بهداشتی کارای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط