رمانهمسراجباری پارتبیست وچهارم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست وچهارم

باهق هق گفت اهوم
تنگ آب رو پاتختی بود. کمی از آبش تو لیوان خالی کردم بردم نزدیک لبش.یکم خورد گفت
-ممنون
-حالا خوبی آنا؟
_ممنون برو بخواب آریا ببخشید تورو خدا.
نه آنا جان تا وقتی بخوابی هستم باخیال راحت بخواب.
-نه آریا تو خسته ای.برو بخواب
- بگیر بخواب اینم واسه جبران لطف چند روزپیشت بود که خواستی عشقمو برگردونی.
-باشه.
کم کم آنا چشماش رو هم رفت و خوابید .به صورتش دقیق شدم.
هیچ وقت یادم نمیره نامزدیمونو تو شمال گرفتیم یادم اون شب مامان وبابای زیبا زود خوابشون برد زیبا با تاپ و
شورتک اومد تو اتاقم اولش بدم اومد اما بعدش فهمیدم مال خودمه چقدر بغلش کردم وبوس کاریش کردم اون شب
تا صبح تو بغلم بودو زود خوابش برد اما من از خوشی تا صبح نخوابیدم.خانوادم جز آرمان ومانیا کسی نیومد چون
مخالف بودن. وبه بهانه ی آمریکا رفتن حضور نداشتن.همه عشقم زیبا بود بغل کردن زیبا کجا و بغل کردن آنا
کجا.پاشدم برم بخوابم که دیدم ساعت دو
زیبا االن هرجاباشه بیداره زنگ زدم به گوشیش بوق زد البد یا نرفته یازود برگشته.صدای پیچید تو گوشم سالم بگو
میشنوم

Comments please (^_-)🎈
دیدگاه ها (۱)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و پنجمآریا..... جان دل آریا سال...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و ششمپولو حساب کردمو رفتم پایین...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و سومآریا... باصدای زجه های آن...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و دومهمسر اجباری 26 -بله من چکا...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼شیر و قهوه پارت ۴ ویو یونا::::مث چی رفتم بال...

پارت ۱۸نامی. عزیزم برو بخواب که فردا زود بیدار شی باشه؟ چشم ...

موضوع:برادر ناتنی من پارت ۲پ.ت ا.ت هر چی تو بگی من همون کار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط