رمانهمسراجباری پارتبیست و سوم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و سوم


آریا...


باصدای زجه های آنا از خواب بیدار شدم چهار شبه بی اعتنا از کنار این زجه هاش میگذرم.واقعا چی میکشه از این
زندگی نامرد؟هعیییی .
هه من که ازاون بدترم خواستم بیخیالش بشم وبازم بخوابم که نشد امشب از هر شب بدتر
داد زد خداااااا.
عین فنر از جا پریدم و دوییدم که برم ببینم آناچشه پای زخم شدم میخ کوبم کرد.آخ بلندی گفتم به راهم ادامه
دادم اما با احتیاط.
درو باز کردم رفتم کنارش نشستم.خیس عرق بود.آنا آنا پاشو تکونش دادم بدنش خیس بود و سرد میلرزید و
دادمیزد بابا من پاکم.
دوتا دست زخم شده لعنتیمو دوطرف صورت آنا گذاشتم صورتش با دستام قاب شده بود.
آنا عزیزم
آنا خانمی پاشو.
آنا باتوام اروم باش.
آروم چشاشو باز کرد .و تا منو دید اشک تمام صورتشو خیس کرد بی صدا.خیلی میلرزید عین بید که میگن بدتر
میلرزید.دلم برای بی کسی و تنهاییش سوخت .برای تنهایی برای تمام عذاب هایی که دیده تحملشو نداره آروم
کشیدمش تو بغلم بخودم نزدیکش کردم و در گوشش گفتم
-آنا خانمی آروم باش عزیزم همش خواب بود.
خیلی بد میلرزید یه لحظه ترسیدم.از خودم جداش کردم یه نگاه بهش کردم دیدم پر چشماش اشک بود وبازم
بغلش کردمو آروم رو موهاشو نوازش کردم.
کم کم اروم شدو به خودش تکونی داد سرشو گذاشتم رو بالش
-آنا خوبی؟
Comments please (^_-)
دیدگاه ها (۱)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست وچهارم باهق هق گفت اهوم تنگ آب ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و پنجمآریا..... جان دل آریا سال...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و دومهمسر اجباری 26 -بله من چکا...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_بیست و یکمآرمان یه نگاه کرد و خواست ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط