vimin
Part3🖤
+اوکی بریم امیدوارم مث دیروز غذارو نسوزونده باشه
& همش یبار نانا غذارو سوزوند
+ باشه باشه من تسلیم
باهم رفتن به اتاق غذا خوری که دیدن پدر و مادرشون و لیلی سر میز نشستن و منتظر اونان تا غذارو شروع کنن
( لیلی خواهر وی و یونگی )
& به بهههه خواهر خوشگلم
@ دادش
و یه چشم غره به یونگی رف
× تهیونگ پسرم باید باهم صحبت کنیم
+ در ارتباط با چی ؟
× بعد غذا صحبت میکنیم
ویو جیمین:
واقعا خسته بود خیلی زیاد از این این زندگیه گوه هر روز چهار شیفت کار میکنم تا بتونم خرج خونه و خوراکمو در بیارم و پولای طلب کارارو بدم
خسته و کوفته از آخرین کاری که توی بندر داشتم برگشتم خونه با همون لباسای کثیف و روغنی خودمو پرت کردم رو مبل کهنه و رنگ و رو رفته ی خونم
خونه ای که اجاره کرده بودم کوچیکتر از اونی بود که بخوام چیز اضافه ای توش بزارم پس فقط یه مبل راحتیو یه تلویزیون قدیمی داشتم حتی شبا هم رو مبل می خوابیدم....
continues✌️
لایک و کامنتت 😗💖
هعی خدا چقد حس مزخرفیه ....
ههمه اینا تو پیج قبلیم بود..
الان باید دوباره بزارمم
اییش☠
+اوکی بریم امیدوارم مث دیروز غذارو نسوزونده باشه
& همش یبار نانا غذارو سوزوند
+ باشه باشه من تسلیم
باهم رفتن به اتاق غذا خوری که دیدن پدر و مادرشون و لیلی سر میز نشستن و منتظر اونان تا غذارو شروع کنن
( لیلی خواهر وی و یونگی )
& به بهههه خواهر خوشگلم
@ دادش
و یه چشم غره به یونگی رف
× تهیونگ پسرم باید باهم صحبت کنیم
+ در ارتباط با چی ؟
× بعد غذا صحبت میکنیم
ویو جیمین:
واقعا خسته بود خیلی زیاد از این این زندگیه گوه هر روز چهار شیفت کار میکنم تا بتونم خرج خونه و خوراکمو در بیارم و پولای طلب کارارو بدم
خسته و کوفته از آخرین کاری که توی بندر داشتم برگشتم خونه با همون لباسای کثیف و روغنی خودمو پرت کردم رو مبل کهنه و رنگ و رو رفته ی خونم
خونه ای که اجاره کرده بودم کوچیکتر از اونی بود که بخوام چیز اضافه ای توش بزارم پس فقط یه مبل راحتیو یه تلویزیون قدیمی داشتم حتی شبا هم رو مبل می خوابیدم....
continues✌️
لایک و کامنتت 😗💖
هعی خدا چقد حس مزخرفیه ....
ههمه اینا تو پیج قبلیم بود..
الان باید دوباره بزارمم
اییش☠
۳.۶k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.