roman. .loveintime's profile picture
roman._.loveintime's profile picture
roman._.loveintime # #پارت۱۴
باصدای خنده ملیسا به خودم اومدم که گفت:هنگ نکن عشقم از دوستان و اشنا ها هستن😂
برگشتم و دوباره به فرد روبروم نگاه کردم یه پسر خوشتیپ و شیک پوش با موهای مشکی و چشمای طوسی ویه ته ریش کنارشم یه دختر لوند با دوتا پسر دیگه مطمعنم که اشتباه نمیکنن همونایی که با ملیسا داخل دانشکده موسیقی دیدیم ولی چ اشنایی هست که من نمیشناسمش؟؟؟؟
باصدای کیان به خودم اومد که گفت:بزار بهت معرفی کنم ایشون اقا فواد هست و به سمت اون پسری اشاره کرد که به من تیکه پروند داخل اموزشگاه،سمت اون یکی پسره رفت و گفت:وایشون اقا سهیل هست،بهشون سلام کردم و گفتم:خوشبختم
سهیل:منم همینطور
فواد:منم
کیان:و اما این دوتا....
وبه سمت اون دختره و پسرچشم طوسیه اشاره کرد و گفت:ایشون سها خانم هست و این اقا پسرم...منتظر ادامه حرفش بودم که یهو برگشت سمتمو گفت:کیانا یادته اون شب خونه خاله سوگند ازم پرسیدی که خاله سوگند سه تا بچه داره من گفتم ن یکیشون نیست؟؟؟
یکم فکر کردمو گفتم:اره یادمه چطور؟
کیان:خب ایشون اقا کرم هست پسر کوچیکه خاله سوگند....
جااااااان پسر خاله سوگند؟؟؟!!!!!!
یعنی این داداش یشیم؟؟؟؟؟!!!!!!
داخل همین فکرا بودم که یهو حس کردم بازوم سوخت به خودم اومدم دیدم داداش بیشعورم نیشگونم گرفت عوضی برگشتم سمتشو گفتم:هااان چته هار شدی مگه مرض داری بیشعور الاغ.. #loveintime
roman._.loveintime # #پارت۱۴
باصدای خنده ملیسا به خودم اومدم که گفت:هنگ نکن عشقم از دوستان و اشنا ها هستن😂
برگشتم و دوباره به فرد روبروم نگاه کردم یه پسر خوشتیپ و شیک پوش با موهای مشکی و چشمای طوسی ویه ته ریش کنارشم یه دختر لوند با دوتا پسر دیگه مطمعنم که اشتباه نمیکنن همونایی که با ملیسا داخل دانشکده موسیقی دیدیم ولی چ اشنایی هست که من نمیشناسمش؟؟؟؟
باصدای کیان به خودم اومد که گفت:بزار بهت معرفی کنم ایشون اقا فواد هست و به سمت اون پسری اشاره کرد که به من تیکه پروند داخل اموزشگاه،سمت اون یکی پسره رفت و گفت:وایشون اقا سهیل هست،بهشون سلام کردم و گفتم:خوشبختم
سهیل:منم همینطور
فواد:منم
کیان:و اما این دوتا....
وبه سمت اون دختره و پسرچشم طوسیه اشاره کرد و گفت:ایشون سها خانم هست و این اقا پسرم...منتظر ادامه حرفش بودم که یهو برگشت سمتمو گفت:کیانا یادته اون شب خونه خاله سوگند ازم پرسیدی که خاله سوگند سه تا بچه داره من گفتم ن یکیشون نیست؟؟؟
یکم فکر کردمو گفتم:اره یادمه چطور؟
کیان:خب ایشون اقا کرم هست پسر کوچیکه خاله سوگند....
جااااااان پسر خاله سوگند؟؟؟!!!!!!
یعنی این داداش یشیم؟؟؟؟؟!!!!!!
داخل همین فکرا بودم که یهو حس کردم بازوم سوخت به خودم اومدم دیدم داداش بیشعورم نیشگونم گرفت عوضی برگشتم سمتشو گفتم:هااان چته هار شدی مگه مرض داری بیشعور الاغ.. #loveintime
۶.۱k
۰۳ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.