من دوست داشتم...
من دوست داشتم...
که پسرا هم از اتاقاشون اومدن بیرون اما تا رزی درو باز کرد سرم درد بدی گرفت
رزی:ات چیشده؟چرا اینطوری؟
ات:ت..تهیونگ تهیونگ
جونگ کوک:تهیونگ چی ؟
دیگه نتونستم حرف بزنم و سیاهی
نوری که به چشمام میخورد مجبورم میکرد بیدار بشم چشمام رو باز کردم که با پرستار که داشت سرمم رو در میآورد مواجه شدم
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:عزیزم حالت خوبه؟
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:یه لحظه صبر کن
پرستار رفت بیرون و جنی و نامجون اومدن تو اتاق
ات:جنی
جنی:جانم
ات: تهیونگ کجاست
جنی:یکم استراحت کنی خوب میشی
ات:چرا جوابمو نمیدین تهیونگ کجاست؟جنی تهیونگ حالش خوبه؟
که پسرا هم از اتاقاشون اومدن بیرون اما تا رزی درو باز کرد سرم درد بدی گرفت
رزی:ات چیشده؟چرا اینطوری؟
ات:ت..تهیونگ تهیونگ
جونگ کوک:تهیونگ چی ؟
دیگه نتونستم حرف بزنم و سیاهی
نوری که به چشمام میخورد مجبورم میکرد بیدار بشم چشمام رو باز کردم که با پرستار که داشت سرمم رو در میآورد مواجه شدم
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:عزیزم حالت خوبه؟
ات:تهیونگ کجاست؟
پرستار:یه لحظه صبر کن
پرستار رفت بیرون و جنی و نامجون اومدن تو اتاق
ات:جنی
جنی:جانم
ات: تهیونگ کجاست
جنی:یکم استراحت کنی خوب میشی
ات:چرا جوابمو نمیدین تهیونگ کجاست؟جنی تهیونگ حالش خوبه؟
۱۲.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.