من دوست داشتم....
من دوست داشتم....
تهیونگ:یه جوری میگی براچی انگار از این که با همیم ناراحتی
یکم اذیتش کنم اشکالی نداره
ات:آره ناراحتم برا چی باید با یه مرد غریبه یه جا باشم؟
تهیونگ: غریبه!
ات:آره
تهیونگ:اون وقت شما براچی باید یه مرد غریبه رو ببوسی
ات:شما براچی باید من رو بغل کنید اونم وقتی بلیز تنتون نیست؟
تهیونگ: من شمارو میشناسم مشکلی هم باهاش ندارم اون شمایین که مشکل دارین
ات:یعنی نظر من برات مهم نیست؟🥺
تهیونگ:ترو خدا قیافتو اینجوری نکن
ات: خوشبحالم
تهیونگ: براچی؟
ات: هیچی مهم نیست دارم میمیرم از گشنگی بریم صبحونه بخوریم؟
تهیونگ: بریم
ات: چرا لباسا اینجا همش مردونست؟
تهیونگ:اممم لباسات تو ماشینه یکی از لباسا منو بپوش
ات:باشه کدومو بپوشم ؟
تهیونگ:بیا اینو بپوش
رفتم داخل حموم و لباسام رو عوض کردم خیلی برام بزرگ بود
از زبون تهیونگ
منتظر ات بودم که دیدم اومد بیرون تا نگاش کردم پوکیدم از خنده
ات:چرا میخندی؟
تهیونگ: وایی خیلی برات بزرگه
ات:گولاخی دیگه چیکار کنم بریم؟
تهیونگ:بریم
رفتیم پایین که دخترا و پسرا هم اومدن
جنی:ات
ات:ب..بله
جنی:حالت خوبه؟
ات:بله چطور ؟
تهیونگ:شماها که میدونین فراموشی داره اذیتش کنین
دوباره شروع کردیم به خوردن که نگام افتاد به ات مثل یه جوجه چسبیده بود بهم
تهیونگ:میگما (آروم)
ات:بله (آروم)
تهیونگ: میگما حس نمیکنی تو لباسم گم شدی؟(آروم)
ات:میزنمتا (بلند)
جیمین:عه تهیونگ زن داداشمو اذیت نکن
تهیونگ:یه جوری میگی براچی انگار از این که با همیم ناراحتی
یکم اذیتش کنم اشکالی نداره
ات:آره ناراحتم برا چی باید با یه مرد غریبه یه جا باشم؟
تهیونگ: غریبه!
ات:آره
تهیونگ:اون وقت شما براچی باید یه مرد غریبه رو ببوسی
ات:شما براچی باید من رو بغل کنید اونم وقتی بلیز تنتون نیست؟
تهیونگ: من شمارو میشناسم مشکلی هم باهاش ندارم اون شمایین که مشکل دارین
ات:یعنی نظر من برات مهم نیست؟🥺
تهیونگ:ترو خدا قیافتو اینجوری نکن
ات: خوشبحالم
تهیونگ: براچی؟
ات: هیچی مهم نیست دارم میمیرم از گشنگی بریم صبحونه بخوریم؟
تهیونگ: بریم
ات: چرا لباسا اینجا همش مردونست؟
تهیونگ:اممم لباسات تو ماشینه یکی از لباسا منو بپوش
ات:باشه کدومو بپوشم ؟
تهیونگ:بیا اینو بپوش
رفتم داخل حموم و لباسام رو عوض کردم خیلی برام بزرگ بود
از زبون تهیونگ
منتظر ات بودم که دیدم اومد بیرون تا نگاش کردم پوکیدم از خنده
ات:چرا میخندی؟
تهیونگ: وایی خیلی برات بزرگه
ات:گولاخی دیگه چیکار کنم بریم؟
تهیونگ:بریم
رفتیم پایین که دخترا و پسرا هم اومدن
جنی:ات
ات:ب..بله
جنی:حالت خوبه؟
ات:بله چطور ؟
تهیونگ:شماها که میدونین فراموشی داره اذیتش کنین
دوباره شروع کردیم به خوردن که نگام افتاد به ات مثل یه جوجه چسبیده بود بهم
تهیونگ:میگما (آروم)
ات:بله (آروم)
تهیونگ: میگما حس نمیکنی تو لباسم گم شدی؟(آروم)
ات:میزنمتا (بلند)
جیمین:عه تهیونگ زن داداشمو اذیت نکن
۱۰.۹k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.