"لجبازی"
"لجبازی"
part:32
سوجین: نه بابا بیا همین جا بهترین جارو به تو میدم
لبخندی زدم میدونستم روی جیمین حساسه،وارد چادر شدم و خودمو انداختم روی تشکی که کنار یکی از چادرها بود.
ویو فردا
بدون توجه به سروصدای دخترا که داشتن به صورتاشون آشغال میزدند، دوربینمو از کیفم درآوردم و به عکس امروز جیمین نگاه میکردم و لبخند کوچیکی روی لبم نشست.
یک هفته مثل برق باد گذشت فردا قرار بود اول وقت برگردیم به سئول،توی این یک هفته کارم شده بود عکس گرفتن نه به درسی که جیمین میداد گوش میکردم نه کار خاصی میکردم، فقط بقیه از دستم حرص میخوردن نمیدونم چرا!! سرم توی دوربین بود عکسای جیمین تو هر زاویه خاص و محشر بودن این بشر خوش عکس ترین آدمیه که توی عمرم دیدم،با عوض کردن عکس لبخندم به یک خنده بزرگ تبدیل شد، این عکس سوجین بود قیافش به شدت خنده داری بد افتاده بود از حالت صورتش میشد فهمید در حال غر زدنه، حیفه که تنهایی ببینم باید به خودشم نشون بدم اینجوری مزش بیشتره،از جام بلند شدم و رفتم سمت سوجین🌚
ا.ت:سوجینااااا
دست به سینه به درختی تیکه داده بود
سوجین: هان چته
ا.ت:ازت یه عکس دارم مثل ماه...خیلی توش خوشگل افتادی
پوزخندی زد و یه تا از موهای درازشو توی دستش گرفت
سوجین: من خوش عکس بودم
دوربین رو گرفتم سمت.
ا.ت:خودت ام ببین حیفه که از دستش بدی
دوربینو ازم گرفت اولش به لبخند ولی بعدش از کلش دود میزد بیرون
سوجین: مسخره کردی کیم ا.ت! این چیه زود پاکش کن
پخی زدم زیر خنده
ا.ت: معلوم نیست؟،خب عزیزم خودتی واقعا که چهره خودتو نمیشناسی
دوربینو از دستش گرفت
دستشو مشت کردم و با دندون هایی که روی هم سایده شده بود گفت:
سوجین: پاکش کن زود.
ا.ت:نه عزیزم خیلی خوشگل افتادی میخوام قابش کنم و به وسط کلاس بزنم، فقط قابش چه رنگی باشه؟
با عصبانیت جیغ بلندی کشید
سوجین: ازت متنفرم ا.ت
با تعجب بهش نگاه کردم.
ا.ت:جدی میگی
پوزخندی زد.
سوجین: چیه بهت برخورد!
ا.ت:نه عزیزم خوبه که بهم گفتی وگرنه مجبور شدم بقیه عمرم رو با عذاب وجدانه اینکه حسم یک طرفست سپری کنم
همه دور مون جمع شده بودن
سوجین: پاکش کن.
ا.ت:نه نمیکنم.
با لبخند خبثانه ای بهش خیره شدم
جیمین: اینجا چخبره(بلند)
سوجین به سمت جیمین پرواز کرد
سوجین: آقای پارک ا.ت ازم عکس گرفته....
قبل از اینکه ادامه حرفشو بزنه زودتر گفتم:
ا.ت:آره یک عکس داره خیلی داخلش خوشگل افتاده میخواین شما هم ببینید
سوجین پوست لب پایینشو به دندون گرفت و با عصبانیت بهم خیره شد،جیمین اومدم سمتم و دروبین رو از دستم گرفت
.
جیمین: خانم کیم بار آخرت باشه که بدون اجازه از بچه ها عکس میگیرید،این دوربین پیش من میمونه.
ا.ت:آقای پارک...
ادامه دارد....
شرط
کامنت:۱۳
part:32
سوجین: نه بابا بیا همین جا بهترین جارو به تو میدم
لبخندی زدم میدونستم روی جیمین حساسه،وارد چادر شدم و خودمو انداختم روی تشکی که کنار یکی از چادرها بود.
ویو فردا
بدون توجه به سروصدای دخترا که داشتن به صورتاشون آشغال میزدند، دوربینمو از کیفم درآوردم و به عکس امروز جیمین نگاه میکردم و لبخند کوچیکی روی لبم نشست.
یک هفته مثل برق باد گذشت فردا قرار بود اول وقت برگردیم به سئول،توی این یک هفته کارم شده بود عکس گرفتن نه به درسی که جیمین میداد گوش میکردم نه کار خاصی میکردم، فقط بقیه از دستم حرص میخوردن نمیدونم چرا!! سرم توی دوربین بود عکسای جیمین تو هر زاویه خاص و محشر بودن این بشر خوش عکس ترین آدمیه که توی عمرم دیدم،با عوض کردن عکس لبخندم به یک خنده بزرگ تبدیل شد، این عکس سوجین بود قیافش به شدت خنده داری بد افتاده بود از حالت صورتش میشد فهمید در حال غر زدنه، حیفه که تنهایی ببینم باید به خودشم نشون بدم اینجوری مزش بیشتره،از جام بلند شدم و رفتم سمت سوجین🌚
ا.ت:سوجینااااا
دست به سینه به درختی تیکه داده بود
سوجین: هان چته
ا.ت:ازت یه عکس دارم مثل ماه...خیلی توش خوشگل افتادی
پوزخندی زد و یه تا از موهای درازشو توی دستش گرفت
سوجین: من خوش عکس بودم
دوربین رو گرفتم سمت.
ا.ت:خودت ام ببین حیفه که از دستش بدی
دوربینو ازم گرفت اولش به لبخند ولی بعدش از کلش دود میزد بیرون
سوجین: مسخره کردی کیم ا.ت! این چیه زود پاکش کن
پخی زدم زیر خنده
ا.ت: معلوم نیست؟،خب عزیزم خودتی واقعا که چهره خودتو نمیشناسی
دوربینو از دستش گرفت
دستشو مشت کردم و با دندون هایی که روی هم سایده شده بود گفت:
سوجین: پاکش کن زود.
ا.ت:نه عزیزم خیلی خوشگل افتادی میخوام قابش کنم و به وسط کلاس بزنم، فقط قابش چه رنگی باشه؟
با عصبانیت جیغ بلندی کشید
سوجین: ازت متنفرم ا.ت
با تعجب بهش نگاه کردم.
ا.ت:جدی میگی
پوزخندی زد.
سوجین: چیه بهت برخورد!
ا.ت:نه عزیزم خوبه که بهم گفتی وگرنه مجبور شدم بقیه عمرم رو با عذاب وجدانه اینکه حسم یک طرفست سپری کنم
همه دور مون جمع شده بودن
سوجین: پاکش کن.
ا.ت:نه نمیکنم.
با لبخند خبثانه ای بهش خیره شدم
جیمین: اینجا چخبره(بلند)
سوجین به سمت جیمین پرواز کرد
سوجین: آقای پارک ا.ت ازم عکس گرفته....
قبل از اینکه ادامه حرفشو بزنه زودتر گفتم:
ا.ت:آره یک عکس داره خیلی داخلش خوشگل افتاده میخواین شما هم ببینید
سوجین پوست لب پایینشو به دندون گرفت و با عصبانیت بهم خیره شد،جیمین اومدم سمتم و دروبین رو از دستم گرفت
.
جیمین: خانم کیم بار آخرت باشه که بدون اجازه از بچه ها عکس میگیرید،این دوربین پیش من میمونه.
ا.ت:آقای پارک...
ادامه دارد....
شرط
کامنت:۱۳
۱۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.