پارت۵۷
پارت۵۷
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
وویونگ:خونه برام شده بود پادگاننظامی
حتی نمیتونستم از در عمارت بیرون برم
نمیتونستم ریسک کنم و به یونگی بگم چه بلایی سرم اومده
چون قطعا اگه میفهمید
حالش بد میشد.
توی همین فکرها بودم که در اتاق باز شد و
تهیونگ اومد تو
تهیونگ:پوزخندی بهش زدم و درو محکم بستم
وویونگ:با صدای در چشامو بستم و آب دهنمو قورت دادم
خدایا کمکم کن
تهیونگ:فک کنم جونت خیلی برات مهم باشه نه؟!
پس اگه برات مهمه
دهن لعنتیتو باز کن و بگو
چرا تو اتاق من شنود گذاشتی
بگو چرا کارت مهم و ازم دزدیدی
بگو برای کی کار میکنی هرزههه
وویونگ:با گفتن هر جمله تن صداش هم میرفت بالاتر و کم کم به داد تبدیل میشد جلوی خودمو گرفتم تا گریه نکنم و دستامو مشت کردم
م..من من از چیزایی که میگین خبر ندارم
بخدا من کاری باشما ندارم ارباببب
من فقط...
تهیونگ:رفتم جلو و از یقه لباسش گرفتم و کوبیدمش به دیوار اتاق و چند بار پشت سر هم همین کارو کردم
من اصاب درست و حسابی ندارم
شاید حتی منتظر نمونم تا حرف بزنی و کارتو تموم کردم
ولی اگه بگی از طرف کی اومدی تو خونه ی من
اگه بگی شاید بهت رحم کردم و جنازت و توی باغ عمارت چال نکردم
وویونگ:بغض بدی توی گلوم پیچیده بود
شما یه دلیل بیارین که اونا کار من باشهه
هق من..من هیچ کارم من اصلا شمارو نمیشناسم هیچ چیزی از شما نمیدونم جز یه اسم و فامیلی چرا باید ازتون دزدی کنم چرا باید زیر میزتون شنود بزارممم
تهیونگ:خندیدم...صدای خندم بلند تر شد و یقشو ول کردم
کلافه دستمو بردم توی موهام
که کار تو نبوده
اگه کار تو نبوده از کجا میدونستی شنود زیر میز کار منه
ها؟
از کجا میدونستی
چانگ هو
#سایه2
┈───┈───┈──┈──
وویونگ:خونه برام شده بود پادگاننظامی
حتی نمیتونستم از در عمارت بیرون برم
نمیتونستم ریسک کنم و به یونگی بگم چه بلایی سرم اومده
چون قطعا اگه میفهمید
حالش بد میشد.
توی همین فکرها بودم که در اتاق باز شد و
تهیونگ اومد تو
تهیونگ:پوزخندی بهش زدم و درو محکم بستم
وویونگ:با صدای در چشامو بستم و آب دهنمو قورت دادم
خدایا کمکم کن
تهیونگ:فک کنم جونت خیلی برات مهم باشه نه؟!
پس اگه برات مهمه
دهن لعنتیتو باز کن و بگو
چرا تو اتاق من شنود گذاشتی
بگو چرا کارت مهم و ازم دزدیدی
بگو برای کی کار میکنی هرزههه
وویونگ:با گفتن هر جمله تن صداش هم میرفت بالاتر و کم کم به داد تبدیل میشد جلوی خودمو گرفتم تا گریه نکنم و دستامو مشت کردم
م..من من از چیزایی که میگین خبر ندارم
بخدا من کاری باشما ندارم ارباببب
من فقط...
تهیونگ:رفتم جلو و از یقه لباسش گرفتم و کوبیدمش به دیوار اتاق و چند بار پشت سر هم همین کارو کردم
من اصاب درست و حسابی ندارم
شاید حتی منتظر نمونم تا حرف بزنی و کارتو تموم کردم
ولی اگه بگی از طرف کی اومدی تو خونه ی من
اگه بگی شاید بهت رحم کردم و جنازت و توی باغ عمارت چال نکردم
وویونگ:بغض بدی توی گلوم پیچیده بود
شما یه دلیل بیارین که اونا کار من باشهه
هق من..من هیچ کارم من اصلا شمارو نمیشناسم هیچ چیزی از شما نمیدونم جز یه اسم و فامیلی چرا باید ازتون دزدی کنم چرا باید زیر میزتون شنود بزارممم
تهیونگ:خندیدم...صدای خندم بلند تر شد و یقشو ول کردم
کلافه دستمو بردم توی موهام
که کار تو نبوده
اگه کار تو نبوده از کجا میدونستی شنود زیر میز کار منه
ها؟
از کجا میدونستی
چانگ هو
۸.۲k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.