𝘱𝘢𝘳𝘵 12
𝘱𝘢𝘳𝘵 12
اربابِ-اجباریهِمن
سولنان بزور غذاشو تموم کرد و رفت نشست رو کاناپه...چند مین بعد تهیونگ هم رفت و نشست پیشش..سولنان رو بلند کرد و نشوند تو بغلش...سولنان با اخم نگاش کرد و خواست بره ولی تهیونک نزاشت...
تهیونگ:: امشب بریم بار؟؟
سولنان:: ددی کوک خوشش نمیاد برم بار...اونم بدون خودش...
تهیونگ:: مگه نگفتم دیگه اسمشم نیار؟؟ ببینم میخای جور دیگه ای بات رفتار کنم ؟؟!
سولنان:: منظورت چ جور رفتاریه؟؟ کی باشی اصن؟؟ من نمیخوامت...الآنم بزور اینجام..میخام برگردم پیشه ددی کو...
تهیونگ نزاشت سولنان حرفشو تموم کنه که با پشت دست زد تو دهنش🗿
سولنان جیغی کشید و بعد با بغض و تعجب به تهیونگ نگاه کرد...
تهیونگ چنگی به موهاش زد و پاشد و با کلافگی راه میرفت...
سولنان:: هقق..هق عوضییییی ددی کوک اصلن دست رو من بلند نمیکرد (بجاش مث صگ میکردت🗿)
..حتی نمیزاشت کسی از گل نازک تر بهم بگه..تو به چه حقی دو روزه کتکم..م..میزنی و میگی عاشقمییی..هق..ا..ازت متنفرمممم
سولنان پاشد و با گریه رفت سمت اتاق..تهیونگ هم عصبی رفت دنبالش...یهو سولنان از اتاق اومد بیرون که مثلا از خونه تهیونگ بره🗿
تهیونگ دست سولنان رو گرفت و بردش داخل اتاق..
سولنان جیغ میزد و میخواست فرار کنه ولی بیفایده بود...
تهیونگ پرتش کرد رو تخت و خیره بهش موند...
تهیونگ:: نخواستم این کارو کنم! بارها هم بهت هشدار دادم که اگه صگ شم یه آدم صگ و گوه اخلاق میشم..ولی خودت گوش ندادی!
سولنان:: ا..ازت بدم میاد...
تهیونگ:: ولی من ازت خوشم میاد...متاسفم بابت اینکه زدمت...
سولنان:: نمیبخشمت هقق.هق د..دردم گرف
تهیونگ رفت سمتش و بغلش کرد...دستاشو رو موهاش کشید و رو موهاشو بوسید...
تهیونگ:: اروم باش..دختره خوبی باش تا این کارام تکرار نشه...
#dasam
اربابِ-اجباریهِمن
سولنان بزور غذاشو تموم کرد و رفت نشست رو کاناپه...چند مین بعد تهیونگ هم رفت و نشست پیشش..سولنان رو بلند کرد و نشوند تو بغلش...سولنان با اخم نگاش کرد و خواست بره ولی تهیونک نزاشت...
تهیونگ:: امشب بریم بار؟؟
سولنان:: ددی کوک خوشش نمیاد برم بار...اونم بدون خودش...
تهیونگ:: مگه نگفتم دیگه اسمشم نیار؟؟ ببینم میخای جور دیگه ای بات رفتار کنم ؟؟!
سولنان:: منظورت چ جور رفتاریه؟؟ کی باشی اصن؟؟ من نمیخوامت...الآنم بزور اینجام..میخام برگردم پیشه ددی کو...
تهیونگ نزاشت سولنان حرفشو تموم کنه که با پشت دست زد تو دهنش🗿
سولنان جیغی کشید و بعد با بغض و تعجب به تهیونگ نگاه کرد...
تهیونگ چنگی به موهاش زد و پاشد و با کلافگی راه میرفت...
سولنان:: هقق..هق عوضییییی ددی کوک اصلن دست رو من بلند نمیکرد (بجاش مث صگ میکردت🗿)
..حتی نمیزاشت کسی از گل نازک تر بهم بگه..تو به چه حقی دو روزه کتکم..م..میزنی و میگی عاشقمییی..هق..ا..ازت متنفرمممم
سولنان پاشد و با گریه رفت سمت اتاق..تهیونگ هم عصبی رفت دنبالش...یهو سولنان از اتاق اومد بیرون که مثلا از خونه تهیونگ بره🗿
تهیونگ دست سولنان رو گرفت و بردش داخل اتاق..
سولنان جیغ میزد و میخواست فرار کنه ولی بیفایده بود...
تهیونگ پرتش کرد رو تخت و خیره بهش موند...
تهیونگ:: نخواستم این کارو کنم! بارها هم بهت هشدار دادم که اگه صگ شم یه آدم صگ و گوه اخلاق میشم..ولی خودت گوش ندادی!
سولنان:: ا..ازت بدم میاد...
تهیونگ:: ولی من ازت خوشم میاد...متاسفم بابت اینکه زدمت...
سولنان:: نمیبخشمت هقق.هق د..دردم گرف
تهیونگ رفت سمتش و بغلش کرد...دستاشو رو موهاش کشید و رو موهاشو بوسید...
تهیونگ:: اروم باش..دختره خوبی باش تا این کارام تکرار نشه...
#dasam
۱۰.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.