𝘱𝘢𝘳𝘵 10
𝘱𝘢𝘳𝘵 10
اربابِ-اجباریه من
وقتی ب خونه جدیدشون رفتن تهیونگ سولنان رو برد داخل اتاقشون...
تهیونگ:: گفتم بادیگاردا برن ی سری وسیله واست بخرن...اینجا اتاق جدیده
سولنان:: ا..اینجا پاریسه؟
تهیونگ:: اره..
سولنان:: کِی برمیگردیم کره؟؟
تهیونگ:: واس چی اونجا!؟ من اینجا دیگه میمونم
سولنان:: پس ک..کوک چی میشه ؟؟؟
تهیونگ:: فکرشو از سرت بیرون کن..البته الان اجباری نیست..کم کم فراموش میشه
سولنان:: ن..
تهیونگ:: پاشو باید ببرمت حموم..بعدشم استراحت کنی..سرت درد داره؟
سولنان با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد که تهیونگ پوزخند زد...
تهیونگ:: بیبی کوچولوم نکنه ازم خجالت میکشی؟! مهم نیست...عادت میکنی..پاشو
سولنان:: دست از سرم بردار
تهیونگ رفت سمتش و بلندش کرد..سولنان سعی کرد از بغلش بیاد بیرون ولی نتونست..
تهیونگ:: چته پرنسس؟ چرا انقد اذیت میکنی!؟ نمیخای کوتا بیای؟
سولنان:: ازت بدم میااادددد
تهیونگ:: بد گرل...
تهیونگ سولنان رو برد تو حمومه اتاق..گذاشتش زمین و آب رو تو وان باز کرد..
تهیونگ:: لباساتو در بیار...اوکی من بات نمیام وان خوبه؟
سولنان جلوتر رفت که تهیونگ دستشو برد سمت لباسش..ولی سولنان دستشو پس زد
سولنان:: برو بیرون..خودم حموم میکنم
تهیونگ:: اینبارو اوکی...حموم که کردی خودتو خشک میکنی و میای بیرون..بعد سشوار کردن موهات استراحت کن..شب برمیگردم خونه
تهیونگ نزدیک رفت و خواست لب سولنان رو ببوسه..سولنان عقب رفت ولی تهیونگ کمرشو گرفت و بوسش کرد..
سولنان:: ازت چندشم میشه نیا سمتم!
تهیونگ:: هفففف..مراقب خودت باش
بعدشم تهیونگ رفت..
#dasam
اربابِ-اجباریه من
وقتی ب خونه جدیدشون رفتن تهیونگ سولنان رو برد داخل اتاقشون...
تهیونگ:: گفتم بادیگاردا برن ی سری وسیله واست بخرن...اینجا اتاق جدیده
سولنان:: ا..اینجا پاریسه؟
تهیونگ:: اره..
سولنان:: کِی برمیگردیم کره؟؟
تهیونگ:: واس چی اونجا!؟ من اینجا دیگه میمونم
سولنان:: پس ک..کوک چی میشه ؟؟؟
تهیونگ:: فکرشو از سرت بیرون کن..البته الان اجباری نیست..کم کم فراموش میشه
سولنان:: ن..
تهیونگ:: پاشو باید ببرمت حموم..بعدشم استراحت کنی..سرت درد داره؟
سولنان با عصبانیت به تهیونگ نگاه کرد که تهیونگ پوزخند زد...
تهیونگ:: بیبی کوچولوم نکنه ازم خجالت میکشی؟! مهم نیست...عادت میکنی..پاشو
سولنان:: دست از سرم بردار
تهیونگ رفت سمتش و بلندش کرد..سولنان سعی کرد از بغلش بیاد بیرون ولی نتونست..
تهیونگ:: چته پرنسس؟ چرا انقد اذیت میکنی!؟ نمیخای کوتا بیای؟
سولنان:: ازت بدم میااادددد
تهیونگ:: بد گرل...
تهیونگ سولنان رو برد تو حمومه اتاق..گذاشتش زمین و آب رو تو وان باز کرد..
تهیونگ:: لباساتو در بیار...اوکی من بات نمیام وان خوبه؟
سولنان جلوتر رفت که تهیونگ دستشو برد سمت لباسش..ولی سولنان دستشو پس زد
سولنان:: برو بیرون..خودم حموم میکنم
تهیونگ:: اینبارو اوکی...حموم که کردی خودتو خشک میکنی و میای بیرون..بعد سشوار کردن موهات استراحت کن..شب برمیگردم خونه
تهیونگ نزدیک رفت و خواست لب سولنان رو ببوسه..سولنان عقب رفت ولی تهیونگ کمرشو گرفت و بوسش کرد..
سولنان:: ازت چندشم میشه نیا سمتم!
تهیونگ:: هفففف..مراقب خودت باش
بعدشم تهیونگ رفت..
#dasam
۱۲.۳k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.