بالها ۶
بالها ۶
#جونگکوک
" جونگ کوک غذات رو کامل بخور... قول بده ! "
" میخورم هیونگ ! ببخش اون طوری گریه کردم ! "
" قول بده 🥺 "
" قول میدم غذامو بخورم ! .. قول میدم هیونگ "
" هر وقت حالت بهتر شد بگیر بخواب خسته ای ! "
" هیونگ... مراقب باش هر وقت آب سرد شد بهمپیام بده! .. "
گوشیمو پرت کردم روی اوپن... غذامو کامل خوردم با اینکه چند بار توی گلوم موند !
خودمو انداختم روی تخت .. وضع تهیونگ جلوی چشمام میومد و واقعا ناراحتم میکرد .. نمیدونم چه طور خوابیدم اما با زنگ گوشیم بیدار شدم
اول فکر کردم تهیونگه اما بعدش گفتم تهیونگ که نمیتونه حرف بزنه !! جیمین بود
" اوه .. هیونگ ! "
" جونگ کوکا خونه ای ؟ "
" آره ! "
" میخوام بیام بهت سر بزنم کاری که نداری !؟ "
" هیونگ الان سرم شلوغه بهت پیام میدم اوکی ! "
گوشیو قطع کردم و رفتم پایین .. باور کردنی نبود زیر آب خوابیده بود .. میترسیدم بیدارش کنم اما دستمو کردم توی آب و سریع بیدار شد ...
" هیونگ ! جیمین میخواد بیاد اینجا.. چی بهش بگم؟ .. تو مشکلی نداری!؟ "
اولش یکم هول کرد اما بعدش به استخر بزرگه اشاره کرد !
" اها .. داری میگی میری توی اون؟ پس بهش بگم بیاد؟ "
سرشو به منزله تایید حرف من تکون داد
" هیونگ اگه جیمین پرسید درموردت من چی بگم؟ "
گوشیمو گرفت و نوشت
" بهش بگو تهیونگ رفته استرالیا ! "
میخواستم بلندش کنم اما خودش از استخر اومد بیرون و پرید توی آب! دیگه بالا نیومد !
به جیمین پیام دادم میتونه بیاد !...
#تهیونگ
ساعت ها بود توی آب بودم .. و بالا نیومده بودم .. اب سرد بود اما مجبور بودم تحمل کنم !... این انتخاب خودم بود ! خودم انتخاب کردم که همچین بلایی سرم بیاد .
اما درست بود این اتفاق افتاده بود .. اما جذابیت های خودش رو داشت ! .. دستمو می کشیدم روی دم آبی رنگم... واقعا پاهامو حس نمیکردم! ... نبض خودمو گرفتم سه تایی میزد !... میدونستم شاید دیگه خوب نشم ! ... افتادم گریه !... توی خودم جمع شدم و گوشه استخر نشستم! ..
بعد از چند ثانیه دیدم یه دست اومد توی آب! .. جونگ کوک بود ! به سرعت اومدم بالا !
" هیونگ جیمین رفت ! .. "
اشاره دادم باهات چیکار داشت؟
" عاا... اومد خداحافظی میخواست بره پاریس ! "
اومدم لبه استخر ...
" بزار بلندت کنم تهیونگ ! "
سرمو تکون دادم و دستامو حالت ضربدری کردم
" یااا هیونگ ! .. سختت میشه !! "
نوشتم
" من سنگینم! خودم میتونم جونگ کوک !... اه راستی غذات رو خوردی !؟ "
" آره خوردم هیونگ ! "
بعد که مطمن شدم رفتم توی آب و تکیه دادم به لبه استخر ! یهو نشست لبه و یه طوری نگاهم میکرد ! خجالت کشیدم !
#جونگکوک
" جونگ کوک غذات رو کامل بخور... قول بده ! "
" میخورم هیونگ ! ببخش اون طوری گریه کردم ! "
" قول بده 🥺 "
" قول میدم غذامو بخورم ! .. قول میدم هیونگ "
" هر وقت حالت بهتر شد بگیر بخواب خسته ای ! "
" هیونگ... مراقب باش هر وقت آب سرد شد بهمپیام بده! .. "
گوشیمو پرت کردم روی اوپن... غذامو کامل خوردم با اینکه چند بار توی گلوم موند !
خودمو انداختم روی تخت .. وضع تهیونگ جلوی چشمام میومد و واقعا ناراحتم میکرد .. نمیدونم چه طور خوابیدم اما با زنگ گوشیم بیدار شدم
اول فکر کردم تهیونگه اما بعدش گفتم تهیونگ که نمیتونه حرف بزنه !! جیمین بود
" اوه .. هیونگ ! "
" جونگ کوکا خونه ای ؟ "
" آره ! "
" میخوام بیام بهت سر بزنم کاری که نداری !؟ "
" هیونگ الان سرم شلوغه بهت پیام میدم اوکی ! "
گوشیو قطع کردم و رفتم پایین .. باور کردنی نبود زیر آب خوابیده بود .. میترسیدم بیدارش کنم اما دستمو کردم توی آب و سریع بیدار شد ...
" هیونگ ! جیمین میخواد بیاد اینجا.. چی بهش بگم؟ .. تو مشکلی نداری!؟ "
اولش یکم هول کرد اما بعدش به استخر بزرگه اشاره کرد !
" اها .. داری میگی میری توی اون؟ پس بهش بگم بیاد؟ "
سرشو به منزله تایید حرف من تکون داد
" هیونگ اگه جیمین پرسید درموردت من چی بگم؟ "
گوشیمو گرفت و نوشت
" بهش بگو تهیونگ رفته استرالیا ! "
میخواستم بلندش کنم اما خودش از استخر اومد بیرون و پرید توی آب! دیگه بالا نیومد !
به جیمین پیام دادم میتونه بیاد !...
#تهیونگ
ساعت ها بود توی آب بودم .. و بالا نیومده بودم .. اب سرد بود اما مجبور بودم تحمل کنم !... این انتخاب خودم بود ! خودم انتخاب کردم که همچین بلایی سرم بیاد .
اما درست بود این اتفاق افتاده بود .. اما جذابیت های خودش رو داشت ! .. دستمو می کشیدم روی دم آبی رنگم... واقعا پاهامو حس نمیکردم! ... نبض خودمو گرفتم سه تایی میزد !... میدونستم شاید دیگه خوب نشم ! ... افتادم گریه !... توی خودم جمع شدم و گوشه استخر نشستم! ..
بعد از چند ثانیه دیدم یه دست اومد توی آب! .. جونگ کوک بود ! به سرعت اومدم بالا !
" هیونگ جیمین رفت ! .. "
اشاره دادم باهات چیکار داشت؟
" عاا... اومد خداحافظی میخواست بره پاریس ! "
اومدم لبه استخر ...
" بزار بلندت کنم تهیونگ ! "
سرمو تکون دادم و دستامو حالت ضربدری کردم
" یااا هیونگ ! .. سختت میشه !! "
نوشتم
" من سنگینم! خودم میتونم جونگ کوک !... اه راستی غذات رو خوردی !؟ "
" آره خوردم هیونگ ! "
بعد که مطمن شدم رفتم توی آب و تکیه دادم به لبه استخر ! یهو نشست لبه و یه طوری نگاهم میکرد ! خجالت کشیدم !
۲۰.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.