بالها ۴
بالها ۴
#جونگکوک
" رو این بنویس لنتی! "
بعد از چند ثانیه نوشت
" میخواستم زندگی بدون درد د رنجی داشته باشی! "
" هه... واقعا اینو میخواستی ؟ فکر کردی اگه تورو اینطوری ببینم خیلی بهم خوش میگذره ؟! "
" اما جونگ کوک !! ... نمیخواستم دیگه عذاب و درد بکشی ! "
تخته رو ازش گرفتم و زدم توی دیوار ..
" تو خیلی بی رحم و خودخواهی ! 😭💔 "
خواستم ازش فاصله بگیرم که یهو دستمو گرفت و منو انداخت روی خودش ! با اشک های سوزان نگاهم میکرد !
به سرم زد که همون کاری رو که باهام میکرد بکنم .. دستمو روی سینه هاش گذاشتم و محکم بغلش کردم .. اما خوب نمیشد !
" تهیونگ جواب نمیده ! الان من...😭💔 .. چه طوری تورو خوب کنم؟ ت..تو عضو بی تی اس و امید میلیون ها ارمی هستی!! "
در حین این که گریه میکردم بهش توجه کردم دم خوشرنگ واقعا زیبا بود ... پولک ها بسیار زیبا بودن !
اما داشت بی حال میشد !
از ناحیه باسن بلندش کردم ....
" پوستت داره خشک میشه تهیونگ فکر کنم باید همیشه توی آب باشی ! "
با ناباوری نگاهم میکرد ..
" نگران نباش فعلا توی استخر میبرمت بعد یه آکواریوم خوشگل توی حال میزارم و بعد میایی اونجا! "
بردمش و گذاشتمش لبه استخر منتظر بودم بره توی آب!
" برو فکر کنم دیگه شناگر ماهری شدی تهیونگ شی☺️💔 "
با گریه شدیدی رفت توی عمق آب و دیگه بالا نیومد نگران این بودم نکنه خفه بشه!... خودمم رفتم توی آب اما اون قسمت استخر خیلی عمیق بود .. هرچی میکردم نمیتونستم برم به عمق .. یهو نگاه بالا کرد و متوجه من شد ! به سرعت اومد بالا و دور کمرم رو گرفت و منو کشوند بالا ...
" تهیونگ توی آب مشکلی نداری؟ میتونی نفس بکشی؟"
به خط های روی گردنش اشاره کرد پس اونا آبشش بودن !
" پس میتونی ! .. ولی خودمونیم چه ماهی تو دل برویی شدی !! "
دمش رو انداخت بین پاهام و منو نگه داشته بود .. نگاهش روی تلفنم که لبه استخر گذاشته بودم افتاد هم خودش هم منو به اون سمت شنا داد و تلفنم رو گرفت !
اشاره کرد " رمزش رو باز کن ! "
" یعنی رمزش رو نمیدونی؟ ... تاریخ دبیو! "
زد و رفت تو یادداشت هام
" جونگ کوک من مطمئنم میتونی منو خوب کنی ! .. من بهت ایمان دارم ! "
گریه افتادم و اونو پس زدم وقتی ازم دور شد یهو رفتم توی آب و اختیار خودمو از دست دادم اما اومد و منو دوباره بالا آورد
" تهیونگ ! بهت قول میدم از این بدن نجاتت میدم ! "
از آب اومدم بیرون
#تهیونگ
با ناراحتی شدیدی که داشت منو ترک کرد .. من تنها موندم ! رفتم عمق استخر و نشستم کف و تکیه دادم به دیوار ..
#جونگکوک
" رو این بنویس لنتی! "
بعد از چند ثانیه نوشت
" میخواستم زندگی بدون درد د رنجی داشته باشی! "
" هه... واقعا اینو میخواستی ؟ فکر کردی اگه تورو اینطوری ببینم خیلی بهم خوش میگذره ؟! "
" اما جونگ کوک !! ... نمیخواستم دیگه عذاب و درد بکشی ! "
تخته رو ازش گرفتم و زدم توی دیوار ..
" تو خیلی بی رحم و خودخواهی ! 😭💔 "
خواستم ازش فاصله بگیرم که یهو دستمو گرفت و منو انداخت روی خودش ! با اشک های سوزان نگاهم میکرد !
به سرم زد که همون کاری رو که باهام میکرد بکنم .. دستمو روی سینه هاش گذاشتم و محکم بغلش کردم .. اما خوب نمیشد !
" تهیونگ جواب نمیده ! الان من...😭💔 .. چه طوری تورو خوب کنم؟ ت..تو عضو بی تی اس و امید میلیون ها ارمی هستی!! "
در حین این که گریه میکردم بهش توجه کردم دم خوشرنگ واقعا زیبا بود ... پولک ها بسیار زیبا بودن !
اما داشت بی حال میشد !
از ناحیه باسن بلندش کردم ....
" پوستت داره خشک میشه تهیونگ فکر کنم باید همیشه توی آب باشی ! "
با ناباوری نگاهم میکرد ..
" نگران نباش فعلا توی استخر میبرمت بعد یه آکواریوم خوشگل توی حال میزارم و بعد میایی اونجا! "
بردمش و گذاشتمش لبه استخر منتظر بودم بره توی آب!
" برو فکر کنم دیگه شناگر ماهری شدی تهیونگ شی☺️💔 "
با گریه شدیدی رفت توی عمق آب و دیگه بالا نیومد نگران این بودم نکنه خفه بشه!... خودمم رفتم توی آب اما اون قسمت استخر خیلی عمیق بود .. هرچی میکردم نمیتونستم برم به عمق .. یهو نگاه بالا کرد و متوجه من شد ! به سرعت اومد بالا و دور کمرم رو گرفت و منو کشوند بالا ...
" تهیونگ توی آب مشکلی نداری؟ میتونی نفس بکشی؟"
به خط های روی گردنش اشاره کرد پس اونا آبشش بودن !
" پس میتونی ! .. ولی خودمونیم چه ماهی تو دل برویی شدی !! "
دمش رو انداخت بین پاهام و منو نگه داشته بود .. نگاهش روی تلفنم که لبه استخر گذاشته بودم افتاد هم خودش هم منو به اون سمت شنا داد و تلفنم رو گرفت !
اشاره کرد " رمزش رو باز کن ! "
" یعنی رمزش رو نمیدونی؟ ... تاریخ دبیو! "
زد و رفت تو یادداشت هام
" جونگ کوک من مطمئنم میتونی منو خوب کنی ! .. من بهت ایمان دارم ! "
گریه افتادم و اونو پس زدم وقتی ازم دور شد یهو رفتم توی آب و اختیار خودمو از دست دادم اما اومد و منو دوباره بالا آورد
" تهیونگ ! بهت قول میدم از این بدن نجاتت میدم ! "
از آب اومدم بیرون
#تهیونگ
با ناراحتی شدیدی که داشت منو ترک کرد .. من تنها موندم ! رفتم عمق استخر و نشستم کف و تکیه دادم به دیوار ..
۱۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.