black flower(p,112)

black flower(p,112)

زن: من حالم خیلی خوبه چطور میتونم بد باشم اونم وقتی که بعد از اون همه سختی بالاخره دارم به هدفم میرسم.

خدمتکار با خودش زمزمه کرد اما تهیونگ تونست بشنوه.

این زن قطعا مریض بود و به پزشک نیاز داشت.
جز این چیز دیگه ای امکان نداشت.

خدمتکار صاف ایستاد و یه لبخند با محبت و شیرین جایگزین اون نیشخند شرورانش کرد.

زن: آقا ارباب ازم خواستن بهتون اطلاع بدم که خوشحال میشن اگه برای شام اینجا تشریف داشته باشید.

خدمتکار با لحن ملایمی گفت و ابروهای تهیونگ بالا پرید.

چطور تونست به این سرعت تغییر کنه؟

این زن جدا از دیوونه بودنش ترسناک هم بود.

تهیونگ: اوه... بهشون بگید خیلی از دعوتشون ممنونم.

زن: حتما بهشون میگم.....

خدمتکار گفت و نگاه پر از نفرتی به پسر امگا انداخت.

تهیونگ: این نگاه دیگه چی بود؟🧠

تهیونگ هر چقدر فکر میکرد نمیتونست دلیلی برای اون نگاه پر از نفرت رو پیدا کنه.

شاید اون بود که اشتباه فکر کرده بود و خدمتکار خیلی عادی نگاهش کرده بود؟!

احتمالا....

زن: پس فعلا مرخص میشم.... آقای مین هیون.....

خدمتکار گفت و اتاق مطالعه رو ترک کرد.

تهیونگ: آقای مین هیون؟اون دیگه کی بود؟
حتما اشتباه کرد بود.🧠
دیدگاه ها (۱۳)

black flower(p,113)

black flower(p,114)

black flower(p,111)

black flower(p,110)

black flower(p,274)

black flower(p,259)

black flower(p,293)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط