لجباز جذاب p29
لجباز_جذاب p29
_ دیگه حق نداری کسی رو بغل کنی..
+چییی؟ واقعا که خنده داره
ببینم خوبی تو؟ چیز میز نزدی؟
_ات واقعا حوصله شوخی ندارم.. ببین خوب گوش کن اگه یه بار دیگه به خودت اسیب بزنی.. نمیبخشمت به تهیونگ هم همه چیرو میگم..
+واقعا که کوک... حالا چیکار کنم..؟ نمیتونم برم..
_زنگ بزن برو داخل
+با این سرو وضع؟ بابام میکشتم...
_پس مجبوری بیای جای من تا فردا ببینم چیمیشه..
+باشه
_جدی؟ میای؟ خودتی؟
+مجبورم دیگه..
_عااا.. اره.. چاره ای نیست
سوار شوو
.ـــــــــــــ
ماشین
+کجا میریم؟
_خونمون فقط خونه خودم نیست... اونجا دوره
+یعنی چی؟
_ یعنی مامان و بابام هستن.. منم ناچار برا قرار داد خونه ام
+عااا... پس من کجام؟ نکنه میام تو اتاق تو؟
_خخ ناچاری..
+واااای
ـــــــــــــــــــ
خونه کوک
وقتی رسیدیم کوک با خیال راحت دستمو گرفت و رفتیم داخل... نه باباش بود.. نه مامانش.. و رفتیم تو اتاقش
_اینجا اتاقمه
+قشنگه
فقط چرا اینجا کاناپه نداره؟ فقط تخته..
_متاسفانه من اینجا زیاد زندگی نمیکنم بیشتر خونه خودمم...
+عااا پس تو بخواب..
_با هم میخوابیم..
+چی؟ دوباره شروع کردی؟
_مجبوریم من عادت ندارم با لباس بخوابم اگه بیرون بخوابم... بد میشه.. تو هم که نمیتونی بری.. اینجام چیزی نیست چیزی هم بخوایم.. اخرس باز جویی و شک و تردید.. پس ناچاریم..
+من اصلا خوابم نمیاد تو راحت باش
_خخخ پس من بودم یک ساعت پیش از خواب راحت و زندگی صحبت میمردم..
+خواب از سرم پرید نمیشه
_میشه..من بخوام میشه
+به من چه من نمیخوام یعنی نمیشه خودتم بکشی نمیخوابم..
_ اگه کاری کردم پشیمون شدی..عقده هاتو رو سر من خالی نکنی هااا چون خودت خواستی..
درم قفله جهت اطلاع اینجا چیزی باکلید کار نمیکنه یا باید کارت داشته باشی یا رمز بلد باشی که متاسفانه..
+کوکک
_پس بیا بخواب تا پشیمون نشدم
+نترس در نمیرم
_ات.. مجبورم نکن..
+ات مجبورت نمیکنه مثل تو نیستش بگه مجبور... ی.. یاااا داری چیکار میکنی؟ با تووواممم... درش نیاااار
_خودت خواستی.. این دفعه اتفاقی نیست انجام میشه
+یااا کوککک باشه میخوابم.... خوب شد..
_خوبه.. من کاریت ندارم که ازم میترسی
(چرا همیشه موقع خواب این دوتا همش با هم دعوا میکنن؟ )
+ کوک فقط امشب میخوابم..
_خخخخ حالا بیا
+اوم.. کاری نکنی هاا
_نمیکنم نترس این بالشت هم بینمون تا خیالت راحت باشه خوبه؟
+باشه..
ویو ات
خیلی شب پر دردسر و عجیبی بوود یعنی من نباید میخوابیدم و میومدم اینجا با کوک بخوابم.. اونم از سر لجبازی.. نمیدونم این روزا خیلی به کوک فکر میکنم هر موقع میبینمش حسم طوریه که نمیشه توصیف کرد... قلبم میخواد از جاش کنده شه... انگار نمیزنه.. یا یهو تند میشه... طوری که باهام حرف میزنه.. با هیچ دختری ندیدم اینطوری باشه.. یعنی اون عا..... نههه فقط نگرانمه اره..
_ دیگه حق نداری کسی رو بغل کنی..
+چییی؟ واقعا که خنده داره
ببینم خوبی تو؟ چیز میز نزدی؟
_ات واقعا حوصله شوخی ندارم.. ببین خوب گوش کن اگه یه بار دیگه به خودت اسیب بزنی.. نمیبخشمت به تهیونگ هم همه چیرو میگم..
+واقعا که کوک... حالا چیکار کنم..؟ نمیتونم برم..
_زنگ بزن برو داخل
+با این سرو وضع؟ بابام میکشتم...
_پس مجبوری بیای جای من تا فردا ببینم چیمیشه..
+باشه
_جدی؟ میای؟ خودتی؟
+مجبورم دیگه..
_عااا.. اره.. چاره ای نیست
سوار شوو
.ـــــــــــــ
ماشین
+کجا میریم؟
_خونمون فقط خونه خودم نیست... اونجا دوره
+یعنی چی؟
_ یعنی مامان و بابام هستن.. منم ناچار برا قرار داد خونه ام
+عااا... پس من کجام؟ نکنه میام تو اتاق تو؟
_خخ ناچاری..
+واااای
ـــــــــــــــــــ
خونه کوک
وقتی رسیدیم کوک با خیال راحت دستمو گرفت و رفتیم داخل... نه باباش بود.. نه مامانش.. و رفتیم تو اتاقش
_اینجا اتاقمه
+قشنگه
فقط چرا اینجا کاناپه نداره؟ فقط تخته..
_متاسفانه من اینجا زیاد زندگی نمیکنم بیشتر خونه خودمم...
+عااا پس تو بخواب..
_با هم میخوابیم..
+چی؟ دوباره شروع کردی؟
_مجبوریم من عادت ندارم با لباس بخوابم اگه بیرون بخوابم... بد میشه.. تو هم که نمیتونی بری.. اینجام چیزی نیست چیزی هم بخوایم.. اخرس باز جویی و شک و تردید.. پس ناچاریم..
+من اصلا خوابم نمیاد تو راحت باش
_خخخ پس من بودم یک ساعت پیش از خواب راحت و زندگی صحبت میمردم..
+خواب از سرم پرید نمیشه
_میشه..من بخوام میشه
+به من چه من نمیخوام یعنی نمیشه خودتم بکشی نمیخوابم..
_ اگه کاری کردم پشیمون شدی..عقده هاتو رو سر من خالی نکنی هااا چون خودت خواستی..
درم قفله جهت اطلاع اینجا چیزی باکلید کار نمیکنه یا باید کارت داشته باشی یا رمز بلد باشی که متاسفانه..
+کوکک
_پس بیا بخواب تا پشیمون نشدم
+نترس در نمیرم
_ات.. مجبورم نکن..
+ات مجبورت نمیکنه مثل تو نیستش بگه مجبور... ی.. یاااا داری چیکار میکنی؟ با تووواممم... درش نیاااار
_خودت خواستی.. این دفعه اتفاقی نیست انجام میشه
+یااا کوککک باشه میخوابم.... خوب شد..
_خوبه.. من کاریت ندارم که ازم میترسی
(چرا همیشه موقع خواب این دوتا همش با هم دعوا میکنن؟ )
+ کوک فقط امشب میخوابم..
_خخخخ حالا بیا
+اوم.. کاری نکنی هاا
_نمیکنم نترس این بالشت هم بینمون تا خیالت راحت باشه خوبه؟
+باشه..
ویو ات
خیلی شب پر دردسر و عجیبی بوود یعنی من نباید میخوابیدم و میومدم اینجا با کوک بخوابم.. اونم از سر لجبازی.. نمیدونم این روزا خیلی به کوک فکر میکنم هر موقع میبینمش حسم طوریه که نمیشه توصیف کرد... قلبم میخواد از جاش کنده شه... انگار نمیزنه.. یا یهو تند میشه... طوری که باهام حرف میزنه.. با هیچ دختری ندیدم اینطوری باشه.. یعنی اون عا..... نههه فقط نگرانمه اره..
۱۳.۳k
۲۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.