Part72
#Part72
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یه جوری شده بودم همه ازم حساب میبردند ولی هموز جای پیشرفت داشتم
مرد سنگین و با ابهتی شده بودم ، لبخند هم سنگین و محترمانه شده بود، نمیتونستم تو جمع مثل مهران بلند قهقهه بزنم در اتاقش باز شد و صدای سلام اروم خانم نائینی که برامون چایی اورد رو شنیدم
دخترهایی که تو شعبه های من کار میکردند باید ساده باشند خانم نائینی هم یکی از دختران ساده و بی آلایشی بود که تحسینش میکردم
سعی میکردم محیط کار من براشون امن باشه
به شدت از آرایش زیاد و خود نشون دادن بدم میومد
دخترایی که مانتوهای کوتاه و شالهای عجیب غریب میذاشتند
برام مهم بود تو محیطی کار کنند که خطری براشون نداشته باشه
با احترام چایی رو جلوی من گذاشت که سری براش تکون دادم که رفت سمت مهران و برای اون هم چایی گذاشت که رفت بیرون مهران برگشت سمتم
گذاشت که رفت بیرون مهران برگشت سمتم
_ سام خدایی امروز که خوش اخلاقی من حرفمو بزنم؟
یکی از ابروهام رو براش دادم بالا و منتظر موندم حرفش رو بزنه که خیلی ریلکس گفت
+ خدایی این چه کاریه دو تا داف بیار جای این دخترای مقید اه، نمیذاری از اون دخترا هم استخدام بشن یادمه منشی قبلیم رو چطوری پرت کردی بیرون، با اون خوش میگذشت، این خیلی خشکه بابا
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
یه جوری شده بودم همه ازم حساب میبردند ولی هموز جای پیشرفت داشتم
مرد سنگین و با ابهتی شده بودم ، لبخند هم سنگین و محترمانه شده بود، نمیتونستم تو جمع مثل مهران بلند قهقهه بزنم در اتاقش باز شد و صدای سلام اروم خانم نائینی که برامون چایی اورد رو شنیدم
دخترهایی که تو شعبه های من کار میکردند باید ساده باشند خانم نائینی هم یکی از دختران ساده و بی آلایشی بود که تحسینش میکردم
سعی میکردم محیط کار من براشون امن باشه
به شدت از آرایش زیاد و خود نشون دادن بدم میومد
دخترایی که مانتوهای کوتاه و شالهای عجیب غریب میذاشتند
برام مهم بود تو محیطی کار کنند که خطری براشون نداشته باشه
با احترام چایی رو جلوی من گذاشت که سری براش تکون دادم که رفت سمت مهران و برای اون هم چایی گذاشت که رفت بیرون مهران برگشت سمتم
گذاشت که رفت بیرون مهران برگشت سمتم
_ سام خدایی امروز که خوش اخلاقی من حرفمو بزنم؟
یکی از ابروهام رو براش دادم بالا و منتظر موندم حرفش رو بزنه که خیلی ریلکس گفت
+ خدایی این چه کاریه دو تا داف بیار جای این دخترای مقید اه، نمیذاری از اون دخترا هم استخدام بشن یادمه منشی قبلیم رو چطوری پرت کردی بیرون، با اون خوش میگذشت، این خیلی خشکه بابا
۸۸۶
۲۴ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.