دلبر کوچولو
دلبر کوچولو
#PART_154🎀•
_آره، خوبم.
سعی میکردم خونسرد رفتار کنم ولی خدا میدونه بخاطر فاصله بیش از حد نزدیکم بهش چطور از درون گر گرفته بودم
با مکث کمی فاصله گرفت و زل زد بهم:
_گرسنهت نیست؟
کوتاه جواب دادم:
_یکم
همونطور که نگاهم میکرد یهو اخمهاش توهم جمع شد و چیزی زیر لب گفت.
نفهمیدم چی گفت ولی خیلی ناخودآگاه لبخندی رو لبم نشست.
با دیدن لبخندم ابرویی بالا انداخت و گفت:
_شنیدی؟
گیج و منگ نگاهش کردم، نفهمیدم منظورش چیه.
انگار فهمید چون گفت:
_شنیدی حرفمو که نیشت باز شد؟
لبخندم جمع شد و سرمو به نشون نه بالا انداختم.
واقعاً نشنیده بودم ولی شدیدا کنجکاو بودم بدونم چی گفته؟
تک خنده مردونهای کرد و لب زد:
_خوبه، آخه میشنیدی فکر کنم از شدت ذوق غش میکردی.
چپچپی نگاهش کردم، بیشعور میدونست نشنیدم داشت کنجکاوم میکرد.
با تجزیه و تحلیل حرفی که زد قلبم ریخت، یعنی چی گفته که اگه میشنیدم از شدت ذوق غش میکردم؟
آب دهنم رو قورت دادم ناشیانه بحث رو عوض کردم:
_من گشنمه.
_باشه بریم، جوجه سفارش دادم واست...
دلم برای توجه زیر پوستیش ضعف رفت، میدونست جوجه دوست دارم واسم گرفته بود؟
#PART_154🎀•
_آره، خوبم.
سعی میکردم خونسرد رفتار کنم ولی خدا میدونه بخاطر فاصله بیش از حد نزدیکم بهش چطور از درون گر گرفته بودم
با مکث کمی فاصله گرفت و زل زد بهم:
_گرسنهت نیست؟
کوتاه جواب دادم:
_یکم
همونطور که نگاهم میکرد یهو اخمهاش توهم جمع شد و چیزی زیر لب گفت.
نفهمیدم چی گفت ولی خیلی ناخودآگاه لبخندی رو لبم نشست.
با دیدن لبخندم ابرویی بالا انداخت و گفت:
_شنیدی؟
گیج و منگ نگاهش کردم، نفهمیدم منظورش چیه.
انگار فهمید چون گفت:
_شنیدی حرفمو که نیشت باز شد؟
لبخندم جمع شد و سرمو به نشون نه بالا انداختم.
واقعاً نشنیده بودم ولی شدیدا کنجکاو بودم بدونم چی گفته؟
تک خنده مردونهای کرد و لب زد:
_خوبه، آخه میشنیدی فکر کنم از شدت ذوق غش میکردی.
چپچپی نگاهش کردم، بیشعور میدونست نشنیدم داشت کنجکاوم میکرد.
با تجزیه و تحلیل حرفی که زد قلبم ریخت، یعنی چی گفته که اگه میشنیدم از شدت ذوق غش میکردم؟
آب دهنم رو قورت دادم ناشیانه بحث رو عوض کردم:
_من گشنمه.
_باشه بریم، جوجه سفارش دادم واست...
دلم برای توجه زیر پوستیش ضعف رفت، میدونست جوجه دوست دارم واسم گرفته بود؟
- ۵.۲k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط