خانزاده پارت

#خان_زاده #پارت210


* * * * *

نگاهی به صورت غرق در خوابش انداختم و در حالی که سعی می‌کردم صدای هق هقم بلند نشه بلوزم و پیدا کردم و پوشیدم.
عوضی بازم کار خودش و کرد...مگه امشب عروسیش نبود؟
نگه نباید با زنش می بود؟چه طور تونست انقدر بی رحمانه بیاد و علنا بهم تجاوز کنه؟
بدون این‌که بفهمم چی کار می خوام بکنم به سمت کمدم رفتم. مانتو و شلواری پوشیدم.
دم دمای صبح بود.تمام وسایلای ضروری مو چپوندم توی یه ساک... نگاهی به اهورا که از شدت مستی افتاده بود انداختم.
دیشب ازش ترسیدم... اون قدر که تا مرز بی هوشی رفتم اما حرکات وحشیانه ش اجازه ی همینم بهم نمی‌داد.
مگه من گناهم چی بود؟
یاد شناسنامم افتادم که توی کشوی میز کنار تختم بود.
با این که می‌دونستم اهورا با اون همه مشروبی که خورد بیدار نمیشه باز هم آهسته به اون سمت رفتم و کشو رو باز کردم.
چشمم بهش بود که با باز شدن کشو تکونی خورد و غرق خواب نگاهم کرد.
لبم و گاز گرفتم. چند لحظه گیج نگاهم کرد و یهو سر جاش نشست.
اخم کرد و گرفته پرسید
_کجا داری میری؟
نگاهم و ازش گرفتم. بعد از غلط دیشبش حتی دلم نمیخواست توی صورتش نگاه کنم.
شناسنامم و برداشتم. انگار تازه یادش اومد که دیشب چی کار کرده چون ناباور گفت
_آیلین من...
به سمت در رفتم که خودش و بهم رسوند و بازوم و کشید.
_آیلین من مست بودم.
چشمام پر از اشک شد.با نفرت نگاهش کردم و خواستم بازوم و از دستش بکشم که نتونستم.
پشیمون گفت
_من نمی خواستم اذیتت کنم من دیشب...
با صدای گرفته ای که شک داشتم مال من باشه گفتم
_اذیت؟تو بهم تجاوز کردی خان زاده.

🍁 🍁 🍁 🍁
دیدگاه ها (۲۵)

#خان_زاده #پارت211ضربه ای به پیشونیش زد و درمونده گفت_نفهمی...

#خان_زاده #پارت212* * *با حس غریبانه ای به اطراف نگاه کردم....

#خان_زاده #پارت209خیلی ازش می ترسیدم.محکم به سینش فشار آورد...

#خان_زاده #پارت208قلبم تند تند می‌کوبید.با ترس گفتم_برو اهو...

Part ¹²⁹ا.ت ویو:مثل اینکه خودش بود..به داخل راهنمایش کردم..و...

Part ¹³⁰ا.ت ویو:انگشتر رو برداشتم و داخل انگشتم کردم..دستم ر...

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط