خان زاده پارت208
#خان_زاده #پارت208
قلبم تند تند میکوبید.با ترس گفتم
_برو اهورا!
ضربه ی محکمی به در زد که از ترس عقب رفتم.این بار داد زد
_باز کن درو آیلین
همون جا کنار دیوار سر خوردم. مست بود مطمئنم... از صداش فهمیدم.
با باز شدن در جیغ کشیدم و بلند شدم.
درو با لگدش شکونده بود.
نفس نفس زنون نگاهم کرد. باورم نمیشد این اهورا ست با این وضع آشفته...
موهای به هم ریخته و...
درو با پاش چفت کرد و به سمتم اومد. ترسیده عقب رفتم و گفتم
_چرا اومدی؟
نامتعادل راه میرفت. سکسکه ای کرد و گفت
_اون... عوضی...گفت تو رو... مال خودش میکنه...
جلو اومد و من عقب می رفتم. بازم سکسکه کرد و گفت
_تو... عروسی جلو چشم... همه... زدم تو دهنش... هیع
دویدم سمت اتاق و خواستم درو ببندم که پاشو لای در گذاشت و درو هل داد.
چشماش قرمز بود.
با گریه گفتم
_تو رو خدا برو اهورا.
_بهش گفتم تو مال... منی... مال اهورایی!
به اطراف نگاه کردم که خیز برداشت سمتم و منو بین دستاش اسیر کرد
محکم به سینش کوبیدم و داد زدم
_ولم کن... برو بیرون...
انگار اصلا صدامو نمیشنید سکسکه کرد
_مال منی مگه نه؟
تقلا کردم اما دستاش محکم دور کمرم و گرفته بود.
بغلم کرد و کشیده گفت
_آیلین منی مگه نه؟
بازم سکسکه کرد.
_اون... عوضی... نمیتونه تو رو بگیره ازم...
با هق هق گفتم
_ولم کن اهورا خواهش میکنم...امشب عروسیت بود زنت منتظره... لطفا!
خمار نگاهم کرد
_زنم تویی! چرا... هیع... چرا اون موقع که میخواستم طلاقت بدم... نزدی تو دهنم بگی... مثل سگ پشیمون میشی خان زاده؟هیع... چرا نگفتی؟
🍁 🍁 🍁 🍁
قلبم تند تند میکوبید.با ترس گفتم
_برو اهورا!
ضربه ی محکمی به در زد که از ترس عقب رفتم.این بار داد زد
_باز کن درو آیلین
همون جا کنار دیوار سر خوردم. مست بود مطمئنم... از صداش فهمیدم.
با باز شدن در جیغ کشیدم و بلند شدم.
درو با لگدش شکونده بود.
نفس نفس زنون نگاهم کرد. باورم نمیشد این اهورا ست با این وضع آشفته...
موهای به هم ریخته و...
درو با پاش چفت کرد و به سمتم اومد. ترسیده عقب رفتم و گفتم
_چرا اومدی؟
نامتعادل راه میرفت. سکسکه ای کرد و گفت
_اون... عوضی...گفت تو رو... مال خودش میکنه...
جلو اومد و من عقب می رفتم. بازم سکسکه کرد و گفت
_تو... عروسی جلو چشم... همه... زدم تو دهنش... هیع
دویدم سمت اتاق و خواستم درو ببندم که پاشو لای در گذاشت و درو هل داد.
چشماش قرمز بود.
با گریه گفتم
_تو رو خدا برو اهورا.
_بهش گفتم تو مال... منی... مال اهورایی!
به اطراف نگاه کردم که خیز برداشت سمتم و منو بین دستاش اسیر کرد
محکم به سینش کوبیدم و داد زدم
_ولم کن... برو بیرون...
انگار اصلا صدامو نمیشنید سکسکه کرد
_مال منی مگه نه؟
تقلا کردم اما دستاش محکم دور کمرم و گرفته بود.
بغلم کرد و کشیده گفت
_آیلین منی مگه نه؟
بازم سکسکه کرد.
_اون... عوضی... نمیتونه تو رو بگیره ازم...
با هق هق گفتم
_ولم کن اهورا خواهش میکنم...امشب عروسیت بود زنت منتظره... لطفا!
خمار نگاهم کرد
_زنم تویی! چرا... هیع... چرا اون موقع که میخواستم طلاقت بدم... نزدی تو دهنم بگی... مثل سگ پشیمون میشی خان زاده؟هیع... چرا نگفتی؟
🍁 🍁 🍁 🍁
۳۸.۱k
۲۲ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.