رویای عشق
پارت۴
بدون حرف دیگه ای راه افتادیم و تهیونگ هی مزه میپروند و میخندیدیم نزدیک بودیم که احساس میکردم بدنم داره درد میگیره ولی بدون توجه بهش عادی برخورد کردم رسیدیم پیاده شدم
@هی ات
+بله
@اینجا خطرناک نیست؟
+برای کسی که مثل خودت پلیسه نه ولی اره خیلی مخصوصا داخل اپارتمان
-تنها زندگی میکنی
+اره دیگه
-چرا خونتو عوض نمیکنی
+چون پول ندارم شما پول داری به من بدی؟
-اگه دختر خوب و همسر خوبی باشی که چرا نه
زد زیر خنده تهیونگم میخندید حرصم گرفت
+قطعا برای شوهر ایندم همسر خوبی هستم نگران نباش
خندش جمع شد و جدی شد
+خوب دیگه خدافظ
خوشحال برگشتم خونه طبقه پنجم زندگی میکردم دم اسانسور وایستادم در استنسور باز شد و رفتم توش که بعد من یه پسره اومد تو کلید طبقه پنجم فشار دادم و اون پسره طبقه شیشم نگاهای سنگینشو روی خودم حس میکردم ولی بدون توجه به اون به در و دیوار نگاه میکردم
؟طبقه پنجم زندگی میکنی
به طرفش برگشتم داشت با خنده ای مرموز نگام میکرد که باعث میشد حالم بد بشه
+بله
؟چه خوب
یهو دستم کشیده شد و افتادم بغلش تقلا کردم که ولم کنه ولی نمیشد
+ولم کن چیکار میکنی ؟
؟خوشت نمیاد؟
+نه ولم کن
؟نه دیگه فعلا هستیم
در اسانسور باز شد پامو اوردم بالا و زدم بهش که پخش زمین شد صورتش قرمز شده بود
؟نشونت میدم
سریع اومدم بیرون و رفتم تو خونه در رو باز کردم و رفتم داخل خونه لباسام عوض کردم خیلی سرد بود بدنم. درد میکرد روی تخت دراز کشیدم ولی هر کاری کردم بدن درد و سر دردی که داشتم و اون لرزی که گرفته بودم نمیزاشت بخوابم بلند شدم و یه قرص مسکن خوردم خواب اور بود ولی خوب رو من اثر زیادی نداره بعد چند دقیقه خوابم برد خواب بودم که با صدای بلندی بلند شدم صدای اهنگ بود معلوم بود طبقه بالا مهمونی داشتن حالم اصلا خوب نیود و با اوضاع نمیتونستم بخوابم بلند شدم و لباسم پوشیدم و رفتم بالا در زدم که بعد از کلی در زدن درو باز کردن همون پسره توی اسانسور بود
؟اووو ببین کی تشریف اورده نکنه این بیبی جذابم میخواد امشبو با ددی خوش بگذوزنه ؟
از حرفاش اصلا خوشم نیومد و عصبی گفتم
+نخیر اقای محترم صداتون خیلی بلنده من میخوام بخوابم
؟اوو بیب من میخواد بخوابه ؟ چرا اینجا نمیخوابی
معلوم بود زیاده روی کرده بود این بدون اینا رو فضا بود الان که بدترم شده بدون توجه بهش رفتم سمت اسانسور که دیدم داره میاد طرفم هر چقدر کلید اسانسور زدم نیومد این نزدیک و نزدیک تر میشد
؟شنیدم اسنت ات اره؟
+به شما ربطی نداره
؟به من ربطی نداره کار سر شبتو یادت که نرفته مگه نه ؟باید جبران کنی
دیدم این پرو دست از سرم برنمیدارن برای همین از کنارش رد شدم
+جبرانی در کار نیست اقای محترم
دستمو گرفت ....
بدون حرف دیگه ای راه افتادیم و تهیونگ هی مزه میپروند و میخندیدیم نزدیک بودیم که احساس میکردم بدنم داره درد میگیره ولی بدون توجه بهش عادی برخورد کردم رسیدیم پیاده شدم
@هی ات
+بله
@اینجا خطرناک نیست؟
+برای کسی که مثل خودت پلیسه نه ولی اره خیلی مخصوصا داخل اپارتمان
-تنها زندگی میکنی
+اره دیگه
-چرا خونتو عوض نمیکنی
+چون پول ندارم شما پول داری به من بدی؟
-اگه دختر خوب و همسر خوبی باشی که چرا نه
زد زیر خنده تهیونگم میخندید حرصم گرفت
+قطعا برای شوهر ایندم همسر خوبی هستم نگران نباش
خندش جمع شد و جدی شد
+خوب دیگه خدافظ
خوشحال برگشتم خونه طبقه پنجم زندگی میکردم دم اسانسور وایستادم در استنسور باز شد و رفتم توش که بعد من یه پسره اومد تو کلید طبقه پنجم فشار دادم و اون پسره طبقه شیشم نگاهای سنگینشو روی خودم حس میکردم ولی بدون توجه به اون به در و دیوار نگاه میکردم
؟طبقه پنجم زندگی میکنی
به طرفش برگشتم داشت با خنده ای مرموز نگام میکرد که باعث میشد حالم بد بشه
+بله
؟چه خوب
یهو دستم کشیده شد و افتادم بغلش تقلا کردم که ولم کنه ولی نمیشد
+ولم کن چیکار میکنی ؟
؟خوشت نمیاد؟
+نه ولم کن
؟نه دیگه فعلا هستیم
در اسانسور باز شد پامو اوردم بالا و زدم بهش که پخش زمین شد صورتش قرمز شده بود
؟نشونت میدم
سریع اومدم بیرون و رفتم تو خونه در رو باز کردم و رفتم داخل خونه لباسام عوض کردم خیلی سرد بود بدنم. درد میکرد روی تخت دراز کشیدم ولی هر کاری کردم بدن درد و سر دردی که داشتم و اون لرزی که گرفته بودم نمیزاشت بخوابم بلند شدم و یه قرص مسکن خوردم خواب اور بود ولی خوب رو من اثر زیادی نداره بعد چند دقیقه خوابم برد خواب بودم که با صدای بلندی بلند شدم صدای اهنگ بود معلوم بود طبقه بالا مهمونی داشتن حالم اصلا خوب نیود و با اوضاع نمیتونستم بخوابم بلند شدم و لباسم پوشیدم و رفتم بالا در زدم که بعد از کلی در زدن درو باز کردن همون پسره توی اسانسور بود
؟اووو ببین کی تشریف اورده نکنه این بیبی جذابم میخواد امشبو با ددی خوش بگذوزنه ؟
از حرفاش اصلا خوشم نیومد و عصبی گفتم
+نخیر اقای محترم صداتون خیلی بلنده من میخوام بخوابم
؟اوو بیب من میخواد بخوابه ؟ چرا اینجا نمیخوابی
معلوم بود زیاده روی کرده بود این بدون اینا رو فضا بود الان که بدترم شده بدون توجه بهش رفتم سمت اسانسور که دیدم داره میاد طرفم هر چقدر کلید اسانسور زدم نیومد این نزدیک و نزدیک تر میشد
؟شنیدم اسنت ات اره؟
+به شما ربطی نداره
؟به من ربطی نداره کار سر شبتو یادت که نرفته مگه نه ؟باید جبران کنی
دیدم این پرو دست از سرم برنمیدارن برای همین از کنارش رد شدم
+جبرانی در کار نیست اقای محترم
دستمو گرفت ....
۳.۳k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.