(دوست داشتنی) پارت 5
(دوست داشتنی) پارت 5
فردا
ا.ت
رفتم مدرسه سوبین هم
اومد فقط چشمم باهاش بود
یه نگاهی کرد و رفت نمیتونستم
دیگه تحمل کنم خواستم به ماریا
بگم که همین الان اومدن گفتن
که استاد دیر میاد سر کلاس
ا.ت: ماریا میای بریم تو حیاط
کارت دارم
ماریا: چی کارم داری
ا.ت:بهت میگم تو فقط بیا
ماریا: جان بگو
ا.ت: خواستم بگم که
ماریا: چیشده بگو
ا.ت:یه سالی میشه ازش
خوشم میاد
ماریا: کی
ا.ت: سوبین
ماریا: چی
ا.ت: از سوبین خوشم
میاد نمیدونم چطور بهش
بگم
ماریا: اها میخواستی
بهم اینو بگی
ا.ت: آره تو بهترین
دوستمی اخه نمیتونستم
کراشم هم مخفی کنم
ماریا: بریم داخل الان
استاد میاد
رفتیم داخل احساس
میکردم راحت شدم
که بهش گفتم
#تهیونگ
#فیک
فردا
ا.ت
رفتم مدرسه سوبین هم
اومد فقط چشمم باهاش بود
یه نگاهی کرد و رفت نمیتونستم
دیگه تحمل کنم خواستم به ماریا
بگم که همین الان اومدن گفتن
که استاد دیر میاد سر کلاس
ا.ت: ماریا میای بریم تو حیاط
کارت دارم
ماریا: چی کارم داری
ا.ت:بهت میگم تو فقط بیا
ماریا: جان بگو
ا.ت: خواستم بگم که
ماریا: چیشده بگو
ا.ت:یه سالی میشه ازش
خوشم میاد
ماریا: کی
ا.ت: سوبین
ماریا: چی
ا.ت: از سوبین خوشم
میاد نمیدونم چطور بهش
بگم
ماریا: اها میخواستی
بهم اینو بگی
ا.ت: آره تو بهترین
دوستمی اخه نمیتونستم
کراشم هم مخفی کنم
ماریا: بریم داخل الان
استاد میاد
رفتیم داخل احساس
میکردم راحت شدم
که بهش گفتم
#تهیونگ
#فیک
۱۴.۹k
۰۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.