part 13
جین
با دقت داشت به حرفم گوش میداد
جین : جونگ کوک..ات داره از بقیه کمک میگیره که همگی علیه نامجون وایسیم سعی کن در برابرش مقاومت کنی.
کوک : ف..فر..رار
جین : اره جونگ کوک ات فرار کرده که تورو نجات بده
کوک : هق...ا..ت...چ..چه....شک..لی ب..بود؟ *گریه*
جین : خواهرت قد کشیده...دیگه اون کوچولویی که تو صداش میزنی نیس...خوشگل شده..
یدفه دیدم یه لبخند زد... چرا اشکاش تموم نمیشن..با صدای گرفته به حرف در اومد
کوک : خ...ا...نوم....ش..شده...ک...کو..چو..لوم....خ..خی ل...لی خوش..ح..حالم(ادمین رف تو فاز ابغوره گرفتن...اخه چرا تصورش اینقد غمگینههه..خودم دارم مینویسم و خودم دارم گریه میکنم)
جین : سعی کن مقاومت کنی..من اینجا مواظبتم
کوک :ک...ل..ید
جین : هوم؟
کوک : اون..جاس
رد انگشتشو گرفتم..کلید قفل زنجیرش
رفتم یه نگاهی از پنجره انداختم..خوبه رفت..
جین : سعی کن کنترلتو از دست ندی
سری تکون داد...زنجیرو ازش باز کردم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم
جین : شانس اوری..وقت استراحته..راه بازه میتونیم بریم
سری تکون داد.
زنجیرو محکم یه جا بستم و از پنجره انداختمش
جین : بجنب
از ساختمان پایین اومدیم..دستشو گرفتم رفتم سمت موتوروم
سوار شدم جونگ کوک هم پشتم سوار شد.
روشن کردم و از ساختمان دور شدیم
جین :*خنده* گور باباش..برنمیگردم
کوک :*لبخند*..ممنونم...اومم..م..میدونی ات کجاس؟
جین : منطقه شرقی..باید زود بهش برسیم
کوک : چرا مگه چی شده؟
جین : خودتو در گیر نکن..اتفاقی برای ات نمیوفته..
زوشی
این بچه از وقتی نگران برادرش شد فقد فش خار مادر میده
زوشی : نمیخوای ساکت شی؟
ات : من اون کصکش مادر جنده رو پیدا کنم...یه جوری این چاقو رو میکنم تو ما تحتش از بواسیر بمیره(ساری گایز ولی ادمین نمیتونه مزه نریزه🌚)
هوسوک : حالا فک نمیکنی موندن اینجا خطر ناکه
ات : راستی یادم انداختی باید برم منطقه شرقی
زوشی :منطقه شرقی چیکار
ات : برا گونه های سطح ویژه
زوشی : فک میکنی اونجان ؟
ات : مطمئنم اونجان
زوشی : چطور؟
ات : *لبخند*
هوسوک : نگو رفتی پیش جین
زوشی : دختر جین خیلی وحشیه
ات : اشتباه میکنی..خیلی مهربون بود
زوشی : هن؟
ات : حالا بیخیال باید برم
هوسوک : ما هم بات میایم
ات : اممم..اوکی
با دقت داشت به حرفم گوش میداد
جین : جونگ کوک..ات داره از بقیه کمک میگیره که همگی علیه نامجون وایسیم سعی کن در برابرش مقاومت کنی.
کوک : ف..فر..رار
جین : اره جونگ کوک ات فرار کرده که تورو نجات بده
کوک : هق...ا..ت...چ..چه....شک..لی ب..بود؟ *گریه*
جین : خواهرت قد کشیده...دیگه اون کوچولویی که تو صداش میزنی نیس...خوشگل شده..
یدفه دیدم یه لبخند زد... چرا اشکاش تموم نمیشن..با صدای گرفته به حرف در اومد
کوک : خ...ا...نوم....ش..شده...ک...کو..چو..لوم....خ..خی ل...لی خوش..ح..حالم(ادمین رف تو فاز ابغوره گرفتن...اخه چرا تصورش اینقد غمگینههه..خودم دارم مینویسم و خودم دارم گریه میکنم)
جین : سعی کن مقاومت کنی..من اینجا مواظبتم
کوک :ک...ل..ید
جین : هوم؟
کوک : اون..جاس
رد انگشتشو گرفتم..کلید قفل زنجیرش
رفتم یه نگاهی از پنجره انداختم..خوبه رفت..
جین : سعی کن کنترلتو از دست ندی
سری تکون داد...زنجیرو ازش باز کردم
به ساعت مچیم نگاهی انداختم
جین : شانس اوری..وقت استراحته..راه بازه میتونیم بریم
سری تکون داد.
زنجیرو محکم یه جا بستم و از پنجره انداختمش
جین : بجنب
از ساختمان پایین اومدیم..دستشو گرفتم رفتم سمت موتوروم
سوار شدم جونگ کوک هم پشتم سوار شد.
روشن کردم و از ساختمان دور شدیم
جین :*خنده* گور باباش..برنمیگردم
کوک :*لبخند*..ممنونم...اومم..م..میدونی ات کجاس؟
جین : منطقه شرقی..باید زود بهش برسیم
کوک : چرا مگه چی شده؟
جین : خودتو در گیر نکن..اتفاقی برای ات نمیوفته..
زوشی
این بچه از وقتی نگران برادرش شد فقد فش خار مادر میده
زوشی : نمیخوای ساکت شی؟
ات : من اون کصکش مادر جنده رو پیدا کنم...یه جوری این چاقو رو میکنم تو ما تحتش از بواسیر بمیره(ساری گایز ولی ادمین نمیتونه مزه نریزه🌚)
هوسوک : حالا فک نمیکنی موندن اینجا خطر ناکه
ات : راستی یادم انداختی باید برم منطقه شرقی
زوشی :منطقه شرقی چیکار
ات : برا گونه های سطح ویژه
زوشی : فک میکنی اونجان ؟
ات : مطمئنم اونجان
زوشی : چطور؟
ات : *لبخند*
هوسوک : نگو رفتی پیش جین
زوشی : دختر جین خیلی وحشیه
ات : اشتباه میکنی..خیلی مهربون بود
زوشی : هن؟
ات : حالا بیخیال باید برم
هوسوک : ما هم بات میایم
ات : اممم..اوکی
۶۸.۲k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.