سیلام شرطیش میکنم چند پارت بعد و
سیلام شرطیش میکنم چند پارت بعد و
مافیای جذاب من
P_²
سری رفتم تو اتاقم از نگاه های بابام معلوم بود که میگه 6خونه باش منم 6نمیرم رفتم از اون جایی که تولدم بود یه لباس تقریبا مجلسی پوشیدم و آرایش کردم و (عکس لباس اسلاید بعد و لباس خونگیه ا/ت هم تو این پست گذاشتم) بعد گوشیمو برداشتم ساعت 3:30بود رفتم پایین یونا اونجا بود
§سلام
ا/ت: سلام
§خوب تیپی زدی خوبه
ا/ت: تو هم مول من لباس پوشیدی تقریبا مجلسی چخبره
§بریم میفهمی
ا/ت: باش
راه افتادیم بعد15دقیقه رسیدیم یه مافه بود اما زده بود تعطیل و چرا غاشم خاموش بود
§بریم
ا/ت: کجا این تعطیله
§اوففف ده بیا
رفتیم و درو باز کرد پشمام ریخت یهو تز اون بمب ها زدن و چراغا روشن شد دوستای صمیم بودن برام جشن گرفته بودن
ا/ت: جیغغغغغغغغ (ذوق)
"•*» §: سوپرایز
ا/ت: وای مرسی خلی خوشحالم(اشک شوق)"
•گریه نکن بریم جشن بگیریم کیک به بوریم کادو باز کنیم بدویین
ا/ت: بچه ها من دیگه باید هشت خونه باشم
" چرا
ا/ت: چون داره برام خواستگار میاد
*اه خیلی بد شد
ا/ت: اوهوم
§بریم جشن بگیریم
رفتیم کلی رقصیدیم دست زدیم جیغ هورا خیلی خوش گذشت واقعا اصلا حواسم به شاعت نبود نگاه کردم دیدم 8:30 پشمام ریخت
ا/ت: واتتتتتتتتت(داد)
"•*§: چیشده
ا/ت: دیرم شد
: واسه چی
ا/ت: خواستگاری
*خاک بر سرمون
" بابات میکشتت
•مامان بزرگت چی دیگه
ا/ت: وایییی(استرس و نگرانی)
§عه نترسونیدش عزیزم تو برو ما تینجا رو جم میکنیم
ا/ت: باش مرسی بابت سوپرایز ماچ بهتون
"•*§: باییییی
سری زدم از مافه بیرون رفتم سمد خونه رسیدم
ویو خونشون قبل اومدن ا/ت ساهت 8
=سلام سلام خوش آمدید آقای پارک
_سلام
+سلام
(علامت خانواده پارک ماده جیمین☆پدر جیمین✓ جیمینم همون جیمین؟
✓مرسی ممنون
☆خواخش میکنم خانم لو
=بیاید بشینید عروستونم میگم بیاد
✓مرسی
(فلش ا/ت)
رسیدم سری رفتم تو خونه و تا رسیدم کفش های پاشنه بلندم و در آوردم تو دستم گرفتم و پا پتی رفتم تو عمارت با چیزی مه دیدم پشمام ریخت من الان این شکلی بدون کفش و موهایی که تو شون از اون بمبا بود و برف شادی و صورت کیکی اومدم جلو پدر و مادر خواستگترم همچنین خودش
+ا/ت این چه وضعیه
مافیای جذاب من
P_²
سری رفتم تو اتاقم از نگاه های بابام معلوم بود که میگه 6خونه باش منم 6نمیرم رفتم از اون جایی که تولدم بود یه لباس تقریبا مجلسی پوشیدم و آرایش کردم و (عکس لباس اسلاید بعد و لباس خونگیه ا/ت هم تو این پست گذاشتم) بعد گوشیمو برداشتم ساعت 3:30بود رفتم پایین یونا اونجا بود
§سلام
ا/ت: سلام
§خوب تیپی زدی خوبه
ا/ت: تو هم مول من لباس پوشیدی تقریبا مجلسی چخبره
§بریم میفهمی
ا/ت: باش
راه افتادیم بعد15دقیقه رسیدیم یه مافه بود اما زده بود تعطیل و چرا غاشم خاموش بود
§بریم
ا/ت: کجا این تعطیله
§اوففف ده بیا
رفتیم و درو باز کرد پشمام ریخت یهو تز اون بمب ها زدن و چراغا روشن شد دوستای صمیم بودن برام جشن گرفته بودن
ا/ت: جیغغغغغغغغ (ذوق)
"•*» §: سوپرایز
ا/ت: وای مرسی خلی خوشحالم(اشک شوق)"
•گریه نکن بریم جشن بگیریم کیک به بوریم کادو باز کنیم بدویین
ا/ت: بچه ها من دیگه باید هشت خونه باشم
" چرا
ا/ت: چون داره برام خواستگار میاد
*اه خیلی بد شد
ا/ت: اوهوم
§بریم جشن بگیریم
رفتیم کلی رقصیدیم دست زدیم جیغ هورا خیلی خوش گذشت واقعا اصلا حواسم به شاعت نبود نگاه کردم دیدم 8:30 پشمام ریخت
ا/ت: واتتتتتتتتت(داد)
"•*§: چیشده
ا/ت: دیرم شد
: واسه چی
ا/ت: خواستگاری
*خاک بر سرمون
" بابات میکشتت
•مامان بزرگت چی دیگه
ا/ت: وایییی(استرس و نگرانی)
§عه نترسونیدش عزیزم تو برو ما تینجا رو جم میکنیم
ا/ت: باش مرسی بابت سوپرایز ماچ بهتون
"•*§: باییییی
سری زدم از مافه بیرون رفتم سمد خونه رسیدم
ویو خونشون قبل اومدن ا/ت ساهت 8
=سلام سلام خوش آمدید آقای پارک
_سلام
+سلام
(علامت خانواده پارک ماده جیمین☆پدر جیمین✓ جیمینم همون جیمین؟
✓مرسی ممنون
☆خواخش میکنم خانم لو
=بیاید بشینید عروستونم میگم بیاد
✓مرسی
(فلش ا/ت)
رسیدم سری رفتم تو خونه و تا رسیدم کفش های پاشنه بلندم و در آوردم تو دستم گرفتم و پا پتی رفتم تو عمارت با چیزی مه دیدم پشمام ریخت من الان این شکلی بدون کفش و موهایی که تو شون از اون بمبا بود و برف شادی و صورت کیکی اومدم جلو پدر و مادر خواستگترم همچنین خودش
+ا/ت این چه وضعیه
۲۰.۰k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.