𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻 𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
#𝗯𝗿𝗼𝗸𝗲𝗻_𝗹𝗼𝘃𝗲🏹
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 7
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح شد رفتم حموم بعد از ۱۵ مین آمدم بیرون جونگکوک رفته بود منم که تو اتاق تنها بودم رفتم پایین
مادر کوک داشت مثل غزنقول ها ورزش میکرد چقدر اعتماد به نفس داره فکر میکنه بدنش خیلی جذابه پیرزن بد قواره
همین طوری داشتم تو دلم از مادر شوهرم عزیزم تعریف میکردم(🗿🚬)
که امد سمت
علامت ها
(مادر پدرسگ کوک+)
(پدر جان کوک_)
ا/ت : صبح بخیر داشتین ورزش میکردین
+انقدر تنبل نباش دختر مثلا داری مادر میشی ها یکم ورزش کن
کصشعر گفتنش تموم شد و از کنارم رد شد اگگگگگگگ(اداشو در میاره)
رفتم بالا لورا داشت از پله ها پایین میامد منم داشتم میرفتم بالا از کنار همدیگه رد شدیم چپ چپ داشت نگام میکرد بهش محل ندادم رفتم تو اتاقم
هاریا داشت زنگ میزد دویدم سمت گوشیم تا قطع نشه
ا/ت : الووو هاری جونم
هاریا : سلام مامانی
ا/ت : دخترهی عوضی فلان فلان شده بگا رفته فاکی************
هاریا : هوی هوی آروم باش چی کار کردم مگه؟
ا/ت : اشغال چرا به جونگکوک گفتی باردارم الان این بچه رو چی کار کنم هااا
هاریا : اممم......چیزه.....ععع...غلط کردم
ا/ت : مگه دستم بهت نرسه
هاریا : حالا میگم بیا اینجا یکم حرف بزنیم درد دل کنیم هوم؟
ا/ت : هاری فاتحه خودت رو بخون الان میام اونجا
هاریا : حالا حرف میزنیم بای
قطع کردن
ویو ا/ت
یه لباس پوشیدم (عکس میزارم) حاظر شدم رفتم پایین مادر جونگکوک منو دید
+کجا داری میری این وقت صبح
ا/ت : خونه هاریا دوستم
لورا : خاله این چه طور هر جا دلش بخواد میره کوک هم کاری باهاش نداره كاش منم این طور دوست پسر داشتم
+لورا اگه تو هم این طوری بودی که بهت لقب هرزه رو میدادن حالا ا/ت ول هست ولی قرار نمیشه دختر گلی مثل تو هم این طوری باشه که
ا/ت ویو
عصابمو خورد کردن رفتم از اون جا دیگه داشتن حرف های نامربوط میزدن هر دوشون هرزه ان عوضی ها همش میخوان زندگی مارو خراب کنن اصلا از همون روز اول نباید میزاشتم توی یه خونه با اینا باشیم اههه
(و خماریییی 😂😂)
(ادامه دارد..؟.....؟...)
↬#𝗽𝗮𝗿𝘁 7
↬#𝗮𝗿𝗺𝗶❦
ویو ا/ت
صبح شد رفتم حموم بعد از ۱۵ مین آمدم بیرون جونگکوک رفته بود منم که تو اتاق تنها بودم رفتم پایین
مادر کوک داشت مثل غزنقول ها ورزش میکرد چقدر اعتماد به نفس داره فکر میکنه بدنش خیلی جذابه پیرزن بد قواره
همین طوری داشتم تو دلم از مادر شوهرم عزیزم تعریف میکردم(🗿🚬)
که امد سمت
علامت ها
(مادر پدرسگ کوک+)
(پدر جان کوک_)
ا/ت : صبح بخیر داشتین ورزش میکردین
+انقدر تنبل نباش دختر مثلا داری مادر میشی ها یکم ورزش کن
کصشعر گفتنش تموم شد و از کنارم رد شد اگگگگگگگ(اداشو در میاره)
رفتم بالا لورا داشت از پله ها پایین میامد منم داشتم میرفتم بالا از کنار همدیگه رد شدیم چپ چپ داشت نگام میکرد بهش محل ندادم رفتم تو اتاقم
هاریا داشت زنگ میزد دویدم سمت گوشیم تا قطع نشه
ا/ت : الووو هاری جونم
هاریا : سلام مامانی
ا/ت : دخترهی عوضی فلان فلان شده بگا رفته فاکی************
هاریا : هوی هوی آروم باش چی کار کردم مگه؟
ا/ت : اشغال چرا به جونگکوک گفتی باردارم الان این بچه رو چی کار کنم هااا
هاریا : اممم......چیزه.....ععع...غلط کردم
ا/ت : مگه دستم بهت نرسه
هاریا : حالا میگم بیا اینجا یکم حرف بزنیم درد دل کنیم هوم؟
ا/ت : هاری فاتحه خودت رو بخون الان میام اونجا
هاریا : حالا حرف میزنیم بای
قطع کردن
ویو ا/ت
یه لباس پوشیدم (عکس میزارم) حاظر شدم رفتم پایین مادر جونگکوک منو دید
+کجا داری میری این وقت صبح
ا/ت : خونه هاریا دوستم
لورا : خاله این چه طور هر جا دلش بخواد میره کوک هم کاری باهاش نداره كاش منم این طور دوست پسر داشتم
+لورا اگه تو هم این طوری بودی که بهت لقب هرزه رو میدادن حالا ا/ت ول هست ولی قرار نمیشه دختر گلی مثل تو هم این طوری باشه که
ا/ت ویو
عصابمو خورد کردن رفتم از اون جا دیگه داشتن حرف های نامربوط میزدن هر دوشون هرزه ان عوضی ها همش میخوان زندگی مارو خراب کنن اصلا از همون روز اول نباید میزاشتم توی یه خونه با اینا باشیم اههه
(و خماریییی 😂😂)
(ادامه دارد..؟.....؟...)
۱۲.۵k
۲۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.