عشقی که دوباره به وجود آمد
عشقی که دوباره به وجود آمد
پارت ¹⁵
آنیا:داشتم غذا درست میکردم که دستم بریدم
دامبان:نشسته بودم که صدای آخ آنیا اومد سریع بلند شدم و رفتم پیش آنیا
آنیا:اوففف چاقو مزخرف
دامیان:آنیا چی شد
آنیا:هیچی داشتم غذا درست میکردم که انگشتمو بریدم فقط همین
دامیان:از دست تو بیا بشین برات ببندمش
آنیا:باشه
دامیان:داشتم دستشو میبستم که زیر چشمی آنیا نگاه کردم داشت منو نگاه میکرد که یهو چشاشو ازم گرفت
آنیا:داشتم دامیان نگاه میکردم که دیدم زیر چشمی داره منو نگاه میکنه منم سریع نگامو ازش گرفتم
*
آملیا:آخ جون من بیشتر شماها پفیلا تو طرفم جم کردم
اوین:آخ دستم آیی کمرم
لیا:اوین عزیزم لطفا دیگه ازاین مسابقه ها پیشنهاد نده لطفا
اوین:عزیزم من غلط بکنم دیگه از این مسابقه ها پیشنهاد بدم
آملیا:واا شما تو جونی پیر شدین
لیا:قبول دارم خاله جون😂
اوین:ولی من هنوز جونم 😎
آملیا:پس چرا میگی کمرم پام دستم 😂😐
اوین:😅😅😁😁
لیا:خب دیگه بسه دعوا نکنین بریم فیلم ببینیم
آملیا:بریم
*
دامیان:داشتیم غذا میخوردیم که شیطونیم گل کرد و گفتم آنیا عزیزم میبینم دست پختت خوب شده ها دیگه دل درد نمیگیرن یا بجای نمک تو غذا شکر نمی ریزی
آنیا:دامیاننننن
دامیان:جونم عزیزم
آنیا:خیلی بدی
دامیان:عزیزم شوخی کردم
آنیا:باشه حالا این دفعه می بخشمت
دامیان:لطف میکنی عزیزم راستی تو چه جوری با جینا کنار اومدی خیلی رو مخه
آنیا:چون بهترین طراح شرکتش هستم بهم گیر نمیده
دامیان:چه خوب عزیزم
پارت ¹⁵
آنیا:داشتم غذا درست میکردم که دستم بریدم
دامبان:نشسته بودم که صدای آخ آنیا اومد سریع بلند شدم و رفتم پیش آنیا
آنیا:اوففف چاقو مزخرف
دامیان:آنیا چی شد
آنیا:هیچی داشتم غذا درست میکردم که انگشتمو بریدم فقط همین
دامیان:از دست تو بیا بشین برات ببندمش
آنیا:باشه
دامیان:داشتم دستشو میبستم که زیر چشمی آنیا نگاه کردم داشت منو نگاه میکرد که یهو چشاشو ازم گرفت
آنیا:داشتم دامیان نگاه میکردم که دیدم زیر چشمی داره منو نگاه میکنه منم سریع نگامو ازش گرفتم
*
آملیا:آخ جون من بیشتر شماها پفیلا تو طرفم جم کردم
اوین:آخ دستم آیی کمرم
لیا:اوین عزیزم لطفا دیگه ازاین مسابقه ها پیشنهاد نده لطفا
اوین:عزیزم من غلط بکنم دیگه از این مسابقه ها پیشنهاد بدم
آملیا:واا شما تو جونی پیر شدین
لیا:قبول دارم خاله جون😂
اوین:ولی من هنوز جونم 😎
آملیا:پس چرا میگی کمرم پام دستم 😂😐
اوین:😅😅😁😁
لیا:خب دیگه بسه دعوا نکنین بریم فیلم ببینیم
آملیا:بریم
*
دامیان:داشتیم غذا میخوردیم که شیطونیم گل کرد و گفتم آنیا عزیزم میبینم دست پختت خوب شده ها دیگه دل درد نمیگیرن یا بجای نمک تو غذا شکر نمی ریزی
آنیا:دامیاننننن
دامیان:جونم عزیزم
آنیا:خیلی بدی
دامیان:عزیزم شوخی کردم
آنیا:باشه حالا این دفعه می بخشمت
دامیان:لطف میکنی عزیزم راستی تو چه جوری با جینا کنار اومدی خیلی رو مخه
آنیا:چون بهترین طراح شرکتش هستم بهم گیر نمیده
دامیان:چه خوب عزیزم
۳.۰k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.