عشق سلطنتی پارت ۱۷ فیک بی تی اس
عشق سلطنتی پارت ۱۷ #فیک_بی_تی_اس
تهیونگ ویو
دیدم ا.ت سریع رفت حیاط ... منم دنبالش رفتم ... دیدم نشست یه گوشه دور از چشم و گریه میکرد ... با قدم های آروم سمتش رفتم که تا منو دید اشکاشو پاک کرد و سعی کرد طبیعی جلوه بده
_: ا.ت(نگران)
+: اوهوم
_: چیشده چرا گریه میکردی
+: من؟ نه بابا
_: ا.ت؟ ... دیدمت
+: خیله خب بابا ... امروز روزیه که کاترین مرد ... بهت گفته بودم که
_: آ.آها
+: از این روز متنفرم ... عادیه که تلخ ترین روز زندگیم روز تولدمه؟ ... همیشه توی روز تولدم گریه میکنم ... حس خیلی بدیه
_: متاسفم(سرش پایینه)
+: ولش کن
_: چطور سبب شدم همچین حسی بکنه(زیر لب)
+: هوم؟
_: هیچی
+: بیا بریم داخل
_: باشه
تهیونگ ویو
دیدم ا.ت سریع رفت حیاط ... منم دنبالش رفتم ... دیدم نشست یه گوشه دور از چشم و گریه میکرد ... با قدم های آروم سمتش رفتم که تا منو دید اشکاشو پاک کرد و سعی کرد طبیعی جلوه بده
_: ا.ت(نگران)
+: اوهوم
_: چیشده چرا گریه میکردی
+: من؟ نه بابا
_: ا.ت؟ ... دیدمت
+: خیله خب بابا ... امروز روزیه که کاترین مرد ... بهت گفته بودم که
_: آ.آها
+: از این روز متنفرم ... عادیه که تلخ ترین روز زندگیم روز تولدمه؟ ... همیشه توی روز تولدم گریه میکنم ... حس خیلی بدیه
_: متاسفم(سرش پایینه)
+: ولش کن
_: چطور سبب شدم همچین حسی بکنه(زیر لب)
+: هوم؟
_: هیچی
+: بیا بریم داخل
_: باشه
۱۵.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.