عشق سلطنتی پارت ۱۹ فیک بی تی اس
عشق سلطنتی پارت ۱۹ #فیک_بی_تی_اس
[یک هفته بعد]
ا.ت ویو
من و تهیونگ به خانواده هامون گفتیم که عاشق همیم و اونا هم واقعا خوشحال شدن ... و گفتن باید ازدواج کنیم و تهیونگ هم بهم پیشنهاد ازدواج داد و منم قبول کردم و بعد چند روز عروسیمونه ... امروز قراربود برم خونه تهیونگ اینا ... مادرش منو دعوت کرده بود ... بعد از اینکه رسیدم وارد قصر شدم که دیدم تهیونگ جلوی در ایستاده و منتظر منه ... با قدم های بلند سمتش رفتم و وقتی بهش نزدیک شدم دویدم و رفتم بغلش کردم
_: ا.تتت عزیزم(خنده)
+: دلم واست تنگ شده بود
_: ولی ما که دیروز همو دیدیم
+: یعنی میگی تو دلت تنگ نشده بود؟
_: البته که شده بود(خنده)
+: هومم
_: بیا بریم تو
ا.ت و تهیونگ باهم رفتن داخل که جونگکوک و مادرش وایساده بودن ... رفتم جلو و تعظیم کردم
م.ت: به به سلام عروس قشنگم(لبخند)
+: سلام ملکه(لبخند)
×: به به پرنسسی که قراره زن داداشمون باشه(خنده)
+: سلام شاهزاده ای که قراره برادر شوهرم بشه (خنده)
[یک هفته بعد]
ا.ت ویو
من و تهیونگ به خانواده هامون گفتیم که عاشق همیم و اونا هم واقعا خوشحال شدن ... و گفتن باید ازدواج کنیم و تهیونگ هم بهم پیشنهاد ازدواج داد و منم قبول کردم و بعد چند روز عروسیمونه ... امروز قراربود برم خونه تهیونگ اینا ... مادرش منو دعوت کرده بود ... بعد از اینکه رسیدم وارد قصر شدم که دیدم تهیونگ جلوی در ایستاده و منتظر منه ... با قدم های بلند سمتش رفتم و وقتی بهش نزدیک شدم دویدم و رفتم بغلش کردم
_: ا.تتت عزیزم(خنده)
+: دلم واست تنگ شده بود
_: ولی ما که دیروز همو دیدیم
+: یعنی میگی تو دلت تنگ نشده بود؟
_: البته که شده بود(خنده)
+: هومم
_: بیا بریم تو
ا.ت و تهیونگ باهم رفتن داخل که جونگکوک و مادرش وایساده بودن ... رفتم جلو و تعظیم کردم
م.ت: به به سلام عروس قشنگم(لبخند)
+: سلام ملکه(لبخند)
×: به به پرنسسی که قراره زن داداشمون باشه(خنده)
+: سلام شاهزاده ای که قراره برادر شوهرم بشه (خنده)
۱۹.۳k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.